مسخره به نظر میرسد
اما میان این همه مشغله روزانه و عوض کردن پوشک و لباس و خوراندن شیر آن هم هر دو ساعت یکبار و گرفتن آروغ و ماساژ شکم برای رفع نفخ و جست و جو در انواع سایتها و وبلاگها برای به روز کردن اطلاعات مربوط به نگهداری کودک و پیاده روی شبانه آن هم دور میز آشپزخانه به منظور خواباندن دخترک بهاری و شب بیداریهای ویران کننده و تیک زدن جلوی فهرست داروها و قطره هایی که باید سر ساعت مشخص به دخترک بهاری بخورانم و دانلود کردن موسیقی های مربوط به کودک از اینترنت و حمام بردن و شست و شوی بدن و لباس دخترک بهاری و کارهای تمام نشدنی خانه و رسیدگی به امور مالی و غیر مالی زندگی و آب دادن و نگهداری از گل ها و مهمان داری و پیگیری روند رشد دخترک بهاری و انجام بازی های متناسب با سن او و صله رحم و مهمان بازی و به روز کردن وبلاگ و فعالیت در محیط مجازی و یک دو جین کارهای عجیب و غریب دیگر.... دلم لک زده است برای کار بیرون از خانه. برای روزنامه نگاری. برای فضای تحریریه
پ.ن: سالهاست که پی برده ام زن خانه نیستم. هویت اجتماعی من در گرو کار بیرون از خانه است.