دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...
دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...

همسایه همیشه در صحنه

اواخر خرداد ماه. یک روز درخشان و گرم بهاری


توی حیاط ایستاده ایم. دارم سایه بان کالسکه دخترک بهاری را مرتب میکنم. میخواهیم به یک گردش مادر دختری لذت بخش برویم. 

زن همسایه طبقه سوم کله اش را از پنجره بیرون می آورد. پرده را روی سرش کشیده و مثلا حجاب کرده. داد میزند: میخوایی بچه رو اینجوری بیرون ببری؟ سرما میخوره. سینه پهلو میکنه. گوش درد و دل درد میگیره. یالا برو از خونه براش لباس گرم بیار



اوایل آبان ماه. یک روز ابری و نمناک و سرد پاییزی

توی حیاط ایستاده ایم. دارم کلاه دخترک بهاری را روی سرش مرتب میکنم تا گوشهایش آن زیر بماند و سردش نشود. میخواهیم یک گردش پاییزی مادر دختری را تجربه کنیم

زن همسایه طبقه سوم کله اش را از پنجره بیرون می آورد. پرده را روی سرش کشیده و مثلا حجاب کرده. داد میزند: میخوایی بچه رو اینجوری بیرون ببری؟ چرا این قدر تن بچه لباس پوشیدی؟ از الان اگر براش کلاه بذاری و لباس گرم تنش بکنی زمستون میخوایی چی تنش کنی؟ تا یه باد بهش بخوره سرما میخوره. یالا زود لباس رویی ش رو از تنش در بیار


من:

نظرات 7 + ارسال نظر
مرضیه دوشنبه 6 آبان 1392 ساعت 12:13 http://rouzhayezendegi.persianblog.ir

وبلاگ خیلی خوب و قلم دلنشین و جذابی دارید. از خوندن مطالبش به خصوص مطلب مربوط به تفاوتهای سفرتون با و بدون بچه خیلی لذت بردم. ما یک نقطه مشترک داریم و اون اینکه روزگاری نه چندان دور من هم ژورنالیست بودم. موفق باشید

مرسی دوست عزیز:)
چه جالب. کدوم نشریه؟

مرضیه دوشنبه 6 آبان 1392 ساعت 15:54 http://rouzhayezendegi.persianblog.ir

یک روزنامه انگلیسی زبان بود که هم خبرنگارش بودم هم روزنامه نگار. البته در پرس تی وی هم کار کردم مدتی. هنوز هم با رسانه کم و بیش ار تباط دارم. شما چطور؟

عالیه:) من عااااااااااااااشق روزنامه نگاری هستم:)
کار تلویزیونی نکردم. به نظرم کار توی تی وی و رادیو هم خیلی هیجان انگیزه

مرضیه دوشنبه 6 آبان 1392 ساعت 16:47 http://rouzhayezendegi.persianblog.ir

هر دو روزنامه رو میشناسم و خوندم. پس باید یک اصلاح طلب دوآتیشه باشی... از نوشته هات مشخصه. از آشناییت خیلی خوشحالم دوست عزیز.

منم همین طور:) خیلی خوشحالم که یه همکار پیدا کردم:)

من سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 14:11 http://niniravanshenas.persianblog.ir

واااای منم دیدم از این زنای همسایهآدمو دچار درماندگیه آموخته شده میکنن

درماندگی آموخته شده:)))))))))))))))))

من سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 14:15 http://niniravanshenas.persianblog.ir

راستی سلام دوستم
یه چیزی بگم باورت نشه... رفتم به اون سایته در خواست بدم...فیلتر بوددددد!!!!! این چه وضعیه جامعه ی ما داره... گاهی برای گرفتن مقالات فروید با پدیده ی فیلترینگ مواجه میشم که واقعااااا جای تاسف داره
ببشخید، گفتم یه ذره باهات درد دل کنم
در اولین فرصت که برادرمو دیدم ازش میخوام که برای گرفتن فیلتر شکن کمکم کنه...آخه من زیاد بلد نیستم

ایش:( امان از این فیل ترینگ

مادری بنام شنبلیله یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 05:10

همساده ! است دیگه ، بزار برای خالی نبودن عریضه همیشه در صحنه بماند . گاهی همین همساده ها ، گرچه ساده ان ولی تجارت خوبی دارن . البته نه در مورد فوق الذکر ها !

یاد آقوی همساده افتادم:)))
بین خودمون بمونه، من به آقای این همساده میگم معضل
چون واقعا معضل ساختمون ما همین آقاست. از بس کارهای عجیب غریب میکنه. فقط به همین بسنده میکنم که ایشون یه مدت هوس کرده بود روی پشت بوم مرغ و خروس نگه داره!!!!

مادری بنام شنبلیله سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 05:09

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد