به جای كاندیداتوری عذرخواهی كنید ‌ ‌  

انتشار در روزنامه آفتاب يزد-ستون حرف حساب

1– واقعیت این است میان چهره‌هایی كه اعلام كاندیداتوری نموده‌اند چهره دندان‌گیری وجود ندارد. یعنی مطمئنا این آقایان نخواهند توانست جریانی تولید كنند و یا شور و شوقی در میان مردم ایجاد نمایند. اگر این كاندیداها را كنار یكدیگر قرار دهیم و یك مقایسه اجمالی كنیم آنان را، به راحتی مشخص می‌شود كه هیچ كدام از آنان نكته قابل تمایزی از یكدیگر ندارند. این افراد تماما از یك پایه فكری برخوردارند و جملگی یك مدل سخن می‌گویند و طبعا یك گونه نیز عمل می‌كنند. از سردارش گرفته تا مهندس‌اش كارنامه آنچنانی نداشته و یا اصلا سابقه كار اجرایی ندارند. این افراد در موقعیت‌های حساس و سرنوشت ساز كه مردم منتظر صدا و نگاه تازه‌ای بودند دم نزدند و حال كه كار از كار گذشته ژست یك منتقد تمام عیار را گرفته‌اند. جالب اینجاست این آقایان انتقاداتی را مطرح می‌كنند كه 6 سال پیش اصلاح طلبان مطرح می‌كردند و پس از این مدت طولانی به حرف جریان چپ در مورد عملكرد این دولت رسیده‌اند و یا رسیده بودند اما دم نزدند. به هرحال آنچه مسلم و عیان است این موضوع مهم می‌باشد كه كاندیداهای كنونی هیچ جذابیت و نكته تازه‌ای ندارند و مبرهن است كه اگر به فرض مثال یكی از این افراد به پاستور برسد آش همان آش و كاسه همان كاسه است. به نظر این قلم ، غالب این آقایان بهتر است به جای كاندیداتوری از پیشگاه ملت عذرخواهی كنند تا شاید مقبول بیفتد. بالاخره در بروز این شرایط هر یك به میزان قابل توجهی سهیم هستند.

2– عملكرد دولت فعلی به گونه‌ای بوده كه دولت آتی بایستی مدتها به فكر ترمیم و تصحیح باشد. اصلا شاید زمانی برای ارائه طرح تازه نباشد و فقط باید تلاش شود ضرر و زیان‌ها به حداقل برسد. پس مطمئنا همانطور كه بسیاری از ناظران هم عقیده هستند پوست دولت بعدی حسابی كنده خواهد شد و روزگار سختی را سپری خواهد كرد یحتمل این امكان هم وجود دارد كه اقدامات این دولت چون بیشتر بُعد ترمیمی دارد به چشم نیاید و این تصور بین مردم ایجاد شود كه دولت یازدهم كاری برای مردم نكرده است. به نظر من ابتكاری كه مُرسی در مصر انجام داد كاملا برای رئیس جمهور آتی كارگشاست. رئیس جمهور مصر ضمن اعلام آمار و شاخص‌های مختلف در ابتدای تصدی پست به مردم قول داد كه در بازه‌های زمانی 100 روزه  احوال این آمار را اعلام كند تا مردم متوجه شوند تفاوت‌های مُرسی و مبارك را. پس بهتر است رئیس جمهور بعدی نیز این شیوه را در دستور كار قرار دهد تا ملت ایران متوجه شوند آقای ایكس نسبت به محمود احمدی‌نژاد چه مزیت‌هایی دارد. البته به سرانجام رسیدن این موضوع یك شرط بزرگ دارد و آن اینكه در آمار و ارقام دستكاری نشود. یعنی مثل دولت كنونی نباشد كه به جای ایجاد شغل جهت كاهش آمار بیكاری تعریف اشتغال را تغییر دهد!

 

»فلانی را نمی‌خواهیم نمی‌خواهیم«!  

انتشار در روزنامه آفتاب يزد-ستون حرف حساب

در چند روز گذشته فوتبالیستهای پر مدعای ایرانی نشان دادند كه فقط در خارج از زمین سبز ستاره هستند و داخل آن هیچ كاره! از سوی دیگر باخت متوالی تیم‌های فوتبال باشگاه‌های ایران مقابل تیم‌های عربستانی نشان داد كه مسئولان در این چند سال چه بلایی سر ورزش این مملكت آورده‌اند. در حقیقت این آقایان همگی دست به دست هم داده‌اند تا مشتاقان فوتبال كه كم هم نیستند از هر دوره‌ای نا امیدتر و مایوس‌تر شوند. به نظر می‌رسد با حذف تیم ملی از مقدماتی جام جهانی فوتبال این حلقه تكمیل شود و نظاره‌گر روزهای سیاه فوتبال باشیم.

روز چهارشنبه هفته گذشته باخت متوالی و خجالت‌آور میلیارد رها مقابل عربها یك طرف حضور تماشاگران مشتاق به استادیوم‌های تهران وتبریز طرف دیگر. در استادیوم آزادی حدوداً 80  هزار نفر و در ورزشگاه یادگار امام تبریز 70 هزار تماشاگر هوادار تراكتور حضور داشتند. مسلما اگر این حجم از تماشاگر به یاری این تیم‌ها نمی‌شتافتند بنده هرگز به خاطر این باختهای غم انگیز دست به قلم نمی‌بردم اما حضور این تعداد از جوانان و شكست این تیم‌ها یك پیام داشت و آن اینكه فوتبالیست‌های پر مدعای كشورمان لیاقت این تماشاگران را ندارند. به نظر بنده این نكته اتفاقا یك وجه تشابه هم با عالم سیاست دارد. حتما می‌پرسید: چگونه؟ عرض می‌كنم.

مطمئنا كسانی كه در این مملكت از صدقه سری مردم و بیت المال به پست و مقامی رسیده‌اند حدود 70 میلیون چشمان ناظر دارند. یعنی مثل بازی فوتبال كه صد هزار تماشاگر نظاره‌گر بازی بازیكنان محبوبشان هستند در عالم سیاست هم 70 میلیون انسان شاهد نوع عملكرد آقایان هستند. البته در نظام‌های سیاسی از جمله در كشورمان برای آنكه این نظارت قاعده مند شود قوه نظارتی و مقننه در قانون پیش بینی شده و بایستی طی روندی دموكراتیك وكلای واقعی مردم به مركز قانونگذاری و نظارت یا همان پارلمان رفته واز این طریق بر مسئولان نظارت كنند. در هر كدام از مراحل انتخاب وكلا، قانونگذاری و نظارت نقصی ایجاد شود این چرخه دموكراتیك معیوب و این وكلا اتوماتیك وار از نمایندگی خلع می‌شوند هر چند كه شاید بر روی كاغذ همچنان وكیل مردم باشند.

اما به هرحال در یك نگاه كلی كسانی كه توسط پست و مقام به نان و نوایی رسیده‌اند در شرایطی در حال انجام وظیفه هستند كه غیر مستقیم 70 میلیون نفر نظاره‌گر آنان هستند. حال این پرسش ساده مطرح است: آیا این تماشاگران ‌از این آقایان به اصطلاح مسئول رضایت دارند؟ معمولا در بازی‌های فوتبال وقتی تیم خودی بازی ضعیفی ارائه می‌دهد تماشاگران با شعارهای اعتراضی به استقبال آنان می‌روند، آیا این آقایان مسئول با این همه گل به خودی كه در طول سال‌های اخیر زده‌اند سزاوار این اعتراض‌ها نیستند؟ در بازی فوتبال وقتی بازیكنی مدام »سوتی« بدهد تماشاگران خواستار اخراج او می‌شوند و شعار می‌دهند »فلانی را نمی‌خواهیم نمی‌خواهیم«، آیا یكسری از مسئولان كه حضور آنان جز ضرر سودی نداشته نباید خواستار اخراج شان شد؟ به نظر من سیستم بازی فوتبال و تماشاگران آن شباهت زیادی به عالم سیاست دارد. چه خوب بود می شد مسئولان از رده خارج هم مثل همان بازیكن ضعیف صدای اعتراض مردم را مستقیم می‌شنیدند. راستی یك سوال مهم: آیا مجلس به عنوان وكیل مردم توانسته در دوره‌های اخیر صدای اعتراض مردم را نمایندگی كند؟

 

 

 كاندیداهای انتخابات و تورم ‌ ‌  

انتشار در روزنامه آفتاب يزد-ستون حرف حساب

در حالی كه دغدغه این روزهای مردم تورم 40 درصدی است نقل محافل سیاسی مشایی است و تصمیمی كه قرار است احمدی‌نژاد در این باره اتخاذ كند. یعنی گویی تمام مشكلات این مملكت حل شده و تنها مشكل باقی مانده حضور یا عدم حضور مشاور ارشد رئیس‌جمهور در انتخابات است. در كنار این گمانه‌زنی در خصوص مشایی، برخی سیاسیون هم برای اینكه اثبات كنند از شَم سیاسی فوق العاده‌ای برخوردارند گاه و بیگاه نام دیگری از دولتی‌ها را كنار مشایی عنوان می‌كنند تا اگر این چنین شد بگویند: دیدید ما گفتیم! ثمره هاشمی، رحیمی، نیكزاد، الهام، صالحی و ... جملگی افرادی هستند كه طی روزهای گذشته نام آنان به عنوان آلترنانیو مشایی طرح شده است.

اصلاح طلبان هم كه گویا هنوز در برزخ به سر می‌برند و مشخص نیست بالاخره می‌آیند یا خیر؟ البته استنكاف اصلاح طلبان باعث شده كوتوله‌های سیاسی كه قاچاقی آرم اصلاح‌طلبی به خود چسبانده‌اند وارد عرصه شوند كه باید به آنان گفت: ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست™ عرض خود میبری و زحمت ما میداری. این آقایان خود نیك می‌دانند كه تعداد آرایشان از تعداد صندوق‌های رای‌گیری مطمئنا كمتر است و صرفا به دنبال خودنمایی سیاسی هستند.

در مورد جناح اصولگرا هم باید گفت كه هر كس از ظن خود شد كاندیدای انتخابات! البته گفته شده پس از احمدی‌نژاد اصولگرایان به این نتیجه رسیده‌اند كه هر فردی از این جناح لیاقت رسیدن به پاستور را دارد. اما بنده در مورد فعل و انفعالات انتخاباتی این جناح معتقدم غالب اصولگرایانی كه این روزها اعلام كاندیداتوری نموده‌اند خود نیك می‌دانند كمتر از صدهزار رای دارند اما به دنبال آن هستند كه با گروكشی سیاسی از دولت بعدی – اگر اصولگرایان سركار بودند– سهم خواهی كنند. می‌توان گفت این موضوع به نوعی یك رندی سیاسی است و نه بیشتر. پس شاید بهتر است بگوییم اینكه بیان می‌شود: احساس تكلیف كردم، همه‌اش كشك است!

این چند سطر را گفتم تا در پایان همان طور كه در ابتدا اشاره كردم عارض شوم ‌ ‌ كه فرق دغدغه‌های مردم با دغدغه‌های كسانی تصمیم‌گیر هستند و بروبیایی دارند از عرش تا فرش است. انصافا تورم 40 درصدی این فرصت را به مردم می‌دهد كه بررسی كنند فلان كاندیدا كیست و حرف حسابش چیست؟

 

ماجرای احساس تكلیف حاجی بابایی  

انتشار در روزنامه آفتاب يزد-ستون حرف حساب

تمام »احساس تكلیف‌«‌های اخیر یك طرف »احساس تكلیف« جناب وزیر آموزش و پرورش طرف دیگر. به نظر این »احساس تكلیف« از باقی »احساس تكلیف‌« های دیگر بامزه‌تر و جالب‌تر است. معمولا در عرف اینگونه است فرد یا افرادی »احساس تكلیف« می‌كنند كه در چنته خود كارنامه جالب توجهی داشته باشند و یا برای تغییر شرایط می‌آیند. هر چند كه غالب – یا شاید بهتر است بگوییم تمام – كاندیداهای این دوره تا كنون از روی هوا »احساس تكلیف« نموده‌اند اما ماجرای »احساس تكلیف« حاجی بابایی از آن ماجراهاست. این ماجرا از زمانی آغاز شد كه یك مقام آموزش و پرورش گفت: »آنقدر درخواست‌ها از حاجی بابایی زیاد شده كه او كاندیدا شدن را تكلیف خود می‌داند.« پس از آن قائم مقام سازمان دانش آموزی هم اعلام كرد كه: »حاجی بابایی كاندیدا شدن در انتخابات را تكلیف خود می‌داند.« این مقام همچنین گفت: »فكر می‌كنیم حضور وی در انتخابات قطعی است.« ‌ ‌

یك – اینكه بنده معتقدم »احساس تكلیف« آقای حاجی بابایی بامزه است معطوف است به كارنامه وزارت ایشان در دولت فعلی. در دولت احمدی‌نژاد تنها نرخ تورم، بیكاری و ... نبود كه آزار دهنده بود بلكه در بخش‌های دیگر هم شاهد چنین وضعی بودیم. بی‌ثباتی در سیاست‌های آموزش و پرورش یكی از دلایلی است كه معتقدم این بخش از دولت هم مانند بخش‌های دیگر بود. تغییر مداوم سیستم آموزشی هم اولیا را به سردرگمی انداخت و هم دانش‌آموزان را.  این فرض عجیب است اما بر فرض كه ایشان رئیس جمهور شد  آیا قرار است هر روز كه از خواب بیدار می‌شود تصمیمات خود را تغییر دهد؟ ‌ ‌

دو – آقای حاجی‌بابایی نشان داده مانند رئیس خود كاری به كار قوه نظارتی ندارد و كار خود را می‌كند. فقط برای نمونه وقتی به خاطر تعطیلی پنجشنبه‌ها انتقاد مجلسی‌ها شدت گرفت وزیر آموزش كوچكترین توجهی به این موضوع نكرد. فكر نمی‌كنم وقتی ایشان رئیس جمهور هم شوند تاثیری در این مرام و مسلك‌شان رخ دهد. ‌ ‌

سه – آقای حاجی بابایی همانطور كه خود را مكلف به پاسخگویی به نمایندگان نمی‌دانند در مورد رسانه‌ها و در نهایت مردم نیز همینگونه هستند. حادثه كشته شدن دهها دانش‌آموز در تصادف راهیان نور بهترین مثال در این ارتباط است. ایشان در پاسخ به سوالات خبرنگاران نگران در این باره با لبخندهای شاذ آنان را به دیگران حواله می‌داد. وقتی خبرنگاری پرسید: آقای وزیر! چرا؟ گفت: بروید از مسئولش بپرسید! دریغ از یك عذرخواهی خشك و خالی از وزیر. در مورد فاجعه آتش سوزی شین‌آباد هم این مسئله تكرار شد و‌آقایان خم به ابرو نیاوردند. ‌ ‌

چهار– در كارنامه دوران وزارت آقای حاجی بابایی این مسائل فراوان به چشم می‌خورد كه فهرست وار عرض می‌نمایم: 1– انجام هزینه‌های غیرضروری و تحمیل آن بر مدارس 2-  گسترش مدارس هیئت امنایی 3– گسترش بدون ضابطه مدارس استعداد درخشان 4– عدم مدیریت صحیح منابع بودجه‌ای در آموزش و پرورش 5– نارضایتی پرسنل از وضعیت شغلی خود 6– تاخیر غیر موجه در دادن شیر مدارس 7– اجرای ناموفق طرح مدارس قرآن 8– كاهش شدید و قطع بسیاری از مزایای فرهنگیان از جمله اضافه كارها 9– عدم دفاع از وضعیت نابسامان حقوق فرهنگیان 10– عدم پاسخگویی به انتقادات معلمین 11– اجرا نكردن امور رفاهی برای فرهنگیان 12– عدم دفاع ازاختصاص یارانه سوخت، آب و برق مدارس.

‌آقای حاجی بابابی! دقیقا بفرمایید با كدام پشتوانه احساس تكلیف فرموده‌اید؟!

 

وعده جدید: فراتر از ژاپن اسلامی!  

انتشار در روزنامه آفتاب يزد-ستون حرف حساب

1– آقای حداد عادل در نشست خبری اخیر خود در كسوت كاندیدای انتخابات ریاست جمهوری فرمودند كه به ایرانی فراتر از ژاپن اسلامی فكر می‌كنند.

باور بفرمایید قصد بنده به استهزاء گرفتن این جمله ایشان و نگاشتن مطلب طنز در این باره نیست اما از هر بعد كه به این سخن می‌نگرم به خنده می‌افتم. به هرحال از چند حال خارج نیست:

الف– ممكن است آقای حداد معتقدند كه ایشان و دوستانشان طی 8 سال گذشته توانسته‌اند ایران را ژاپن اسلامی كنند و حالا به فكر فراتر از آن افتاده‌اند. شاید مثلا چین اسلامی! ‌ ‌

ب – این امكان هم وجود دارد كه آقای حداد به ناكامی اصولگرایان در تحقق وعده‌هایشان واقفند واكنون قصد دارند با یك حركت استثنایی هم به ژاپن اسلامی برسند و هم به فراتر از آن. مثل همان دانش‌آموز تیزهوشی كه دو مقطع تحصیلی را در یك سال می‌آموزد. البته نمی‌دانم آقایان چقدر ضریب هوشی دارند؟

ج– این احتمال هم می‌تواند باشد كه موضوع »فراتر از ژاپن اسلامی«صرفا جزء تخیلات جناب حداد است و موجودی فرضی وغیر قابل لمس است. یعنی ممكن است آقای حداد از باب زرنگی وعده‌ای داده‌اند كه هیچ مقیاس و معیاری ندارد و هر وقت از ایشان سوال شد كه آیا وعده‌تان محقق شده؟ بفرمایند: بله محقق شد؛ ما اكنون به فراتر از ژاپن اسلامی رسیده‌ایم! در واقع هر لحظه جناب حدادعادل عشق‌شان بكشد و اختیار كنند ما به فراتر از ژاپن اسلامی رسیده‌ایم! به هر صورت ایشان هنگامیكه در زمان مجلس هفتم وعده ژاپن اسلامی را داد به نوعی در مخمصه افتادند و در نهایت هم چندی پیش مدعی شدند كه: من وعده ژاپن اسلامی را نداده‌ام. طبیعی هم بود هر شاخصی را در ایران با ژاپن مقایسه می‌كردیم تفاوت از فرش تا عرش بود. مثلا اگر تورم ما 30 درصد بود رشد اقتصادی ژاپن این عدد را نشان می‌داد! پس ما كجا و ژاپن كجا!

2– به دنبال حمله گروهی از سلفیان به دفتر حافظ منافع ایران در مصر برخی افراد نشان‌دار در اقدامی نمادین تاج گل به حافظ منافع مصر در ایران اهدا كردند. یعنی اهدای گل در برابر ناسزای برخی گروه‌های مصری. این عمل در نگاه نخست از دید هر فردی نیك و قابل قبول است اما پرسش اینجاست چرا این افرادی كه با سبد و تاج گل به استقبال دیپلمات مصری در تهران رفتند چنین رفتاری را با خودی‌ها ندارند؟ چرا با برخی هموطنان  به صرف اختلاف عقیده آن چنان رفتار می‌كنند كه مدتها سوژه رسانه‌های بیگانه شوند؟ منظور و انتظار بنده از این جماعت اهدای تاج گل به افراد جناح مقابل‌شان نیست بلكه تنها تحمل آنهاست. ‌ ‌

در تصاویر مخابره شده از این مراسم افرادی با در دست داشتن ماكت و تصویر قلب بر روی آن، نام كشور مصر را به فارسی و عربی نوشته بودند. معمولا عاشق برای معشوق این چنین عمل می‌كند، حال كه این جماعت این چنین عاشق مصر و رابطه با این كشور هستند كه حتی حاضرند عمل زشت آنان را با تاج گل پاسخ دهند توضیح دهند این اقدامات در برابر قاهره چه سودی داشته است؟ واضح‌تر بگویم این حركات چه منافعی برای ملت خودمان داشته است؟ در طول چند ماه گذشته اشتیاق بی‌وصف مقامات ایرانی از رابطه با قاهره فقط با سردی مقامات مصری مواجه شده است. به راستی اگر این مناعت طبع آقایان كمی – فقط  كمی – شامل حال خودی‌ها می‌شد آیا وضع‌مان اكنون بهتر نبود؟ ‌ |