دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...
دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...

بحران ماهی مرده

ماهی۹۲سانتی مرد. بچه ۳ساله درکی از مرگ نداره و نمیشه خیلی منطقی درباره ش بابچه صحبت کرد. ناچار گفتم چون عید دیگه تموم شده،مامان ماهی میاد دنبالش که اونو ببره خونه‌شون.سال دیگه عید بازم ماهی کوچولو رو میاره که عید پیشمون باشه. شب وقتی۹۲سانتی خوابید، ماهی مرده رو انداختم تو سطل زباله. حالا از صبح داره میپرسه: اسم مامان ماهی چی بود؟ خونه شون کجاست؟ مامان ماهی ماشین داشت؟مامان ماهی هم مثل تو موقع رانندگی عینک میزنه؟ ماهی که پا نداره چجوری اومد خونه‌مون؟ لباس مامان ماهی چه رنگی بود؟ تو صداشو شنیدی چی میگفت؟ پس چرا ماهیم حرف میزد من صداشو نمی‌شنیدم؟ باباش هم اومده بود؟ خونه شون تو دریاست یا رودخونه؟ ماهیم فردا میره مهدکودک ماهی‌ها؟ و ....

نظرات 1 + ارسال نظر
نیمفادورا یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 10:39 http://nimfadora.persianblog.ir

ای قربون اینهمه تخیلش برممممم
معلومه شب های طولانی قصه خوندن و قصه بافتن براش خوب نتیجه داده

چلمان کرده با تخیلش:))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد