ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
اسم این عروسکه چیه؟ جواب:" اسب آبی". اگه اسب آبیه چرا زرده؟ مگه اسب آبی زرد هم داریم؟ چرا بهش نمیگیم اسب زردی؟ اگه تو آب زندگی میکنه چرا رنگش آبی نشده؟ اسب آبی آبی هم داریم؟ بچههای اسب آبی آبیکمرنگ میشن؟ اسب آبی صورتی هم داریم؟ دخترای اسب آبی صورتی میشن؟ اسب آبی همون اسب دریاییه؟ چرا اسب آبی با اسب دریایی فرق داره؟ اسب آبی توی کدوم آب زندگی میکنه؟ اگه اسب آبی توی دریا زندگی بکنه اسمش میشه اسب دریایی؟ اگه اسب دریایی توی رودخونه زندگی بکنه اسمش میشه اسب رودخونهای؟ اگه اسب آبی توی رودخونه زندگی میکنه چرا بهش نمیگیم اسب رودخونهای؟ اسب آبی توی استخر هم زندگی میکنه؟ اگه اسب دریایی توی استخر زندگی بکنه اسمش میشه اسب استخری؟ بعد اگه اسب آبی بره توی دریا زندگی بکنه چجوری بفهمیم کدومشون اسب دریاییه؟
پ.ن: دست کم شبی دوتا از این چالشها داریم:)
جناب آقا/ سرکار خانم دزد
خیلی وقیحانه هست که از مطالب وبلاگ من، بدون ذکر منبع، برای سایتت و کانال تلگرامت استفاده میکنی. متاسفانه چون منبع نوشته رو حذف میکنی کارت هیچ اسمی به جز دزدی نداره
حداقل شعور داشته باش و در مطالب دزدی دخل و تصرف نکن
شما حق نداری اسم بچه من که اینجا با عناوینی مثل :هشتاد و دو سانتی: و.... صدا میزنم به میل خودت تغییر بدی و جملات جایگزین بگذاری
یادت نره که من اول از همه یه خبرنگارم. بنابراین اگر بخوام میتونم با استناد به ماده قانونی از خودت و رسانه ت شکایت کنم
پس حد و مرز خودت رو بشناس و پاتو از گلیمت درازتر نکن
دفتر به جای جدید منقل شده. همه توالتهای هر 3 طبقه فرنگی است و با اینکه دستمال و کاور یکبار مصرف هم هست، هر
بار با عذاب و چندش میروم دستشویی. آخر یکی نیست بگوید باباجان ما ایرانیها به این چیزها عادت نداریم
دستشویی فرنگیهایمان فقط توی خانههایمان هست و عین مسواکمان شخصی است. حتی منزل کسی هم میرویم، سعی میکنیم
از دست شویی ایرانی میزبان استفاده کنیم. حالا توی دفتر کار یکهوووو باید با فرهنگ غربی دست و پنجه نرم کنیم؟ خب
سختمان است دیگر
دفتر جدید دورتر است. هر روز مجبورم هزارها تومان کرایه تاکسی بدهم. آخرش هم تاخیر میخورم. با همه وجودم از ترافیک
هرگز تمام نشدنی این شهر متنفرم.
دفتر جدید سرد است. دستمایم هر روز یخ میکند. با دستکش هم که نمیشود کار کرد.
دفتر جدید تاریک است. صاحبان قبلیاش احتمالا بنگاه سری جاسوسی داشتهاند. وگرنه این همه بستن راه نفوذ هر گونه
نور طبیعی با شیشههای صددرصد دودی چه توجیهی دارد؟
از همه بدتر اینکه میزم وسط سالن است و این یعنی تشویش و ناآرامی همیشگی. حس میکنم وسط یک جای شلوغ،
میدان آزادی شاید، شاید هم چهار راه ولیعصر نشستهام و اصلا احساس راحتی و امنیت روانی ندارم. دلم برای گوشه دنج و
راحت خودم تنگ شده و خدا میداند با نشستن وسط چهارشنبه بازارکنار میآیم یا نه؟