دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...
دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...

پری دریایی

دستات بوی پری دریایی میده!


اظهارات 92 سانتی بهاری خطاب به من

تناسخ مفتضحانه مامان:)

میگه: مامان یادته خیلی قدیما تو ببعی بودی؟ توی صحراها علف میخوردی و بازی میکردی؟ هی همش بع بع میکردی؟


خیلی مثلا عادی و ریلکس میگم: مگه تو یادته؟


میگه: آره. من اون موقع ها آدم بودم. خیلی باهات مهربون بودم. باهات بازی میکردم


:))


قصه دختر آلبالویی

بابا یادته اومدی مغازه منو خریدی؟ 

من آلبالو بودم. 

توی آلبالوها نشسته بودم. 

تو منو 80 تومن خریدی. 

مامان خونه منتظرت بود.

تو اومدی خونه.

مامان آلبالوها رو خورد.

من رفتم توی شکمش.

بچه شدم.

بزرگ شدم.

بعد دنیا اومدم.


راوی: 92 سانتی بانو