دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...
دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...

بازی های خوب برای بچه های خوب

این بازی مخصوص بچه هایی است که خیلی اجتماعی هستند، دوست دارند مدام با دیگران ارتباط داشته باشند و تنهایی حوصله شان را سر میبرد و تا یک روز در خانه با مادرشان تنها می مانند، خدجه غرغروی درونشان سر و کله اش پیدا میشود.

اصل این بازی در حیاط رو به آفتاب اجرا میشود

اما اگر حیاط آفتابگیر هم نبود، فدای سرتان

گام اول

یک سفره را جلوی تلویزیون پهن کنید

گام دوم

یک پتوی ضخیم را چند لا کنید و روی سفره پهن کنید

گام سوم

تلویزیون را روشن کنید. روی کانال برنامه کودک تنظیم کنید

تبصره:

میشود از سی دی کارتونی که بچه تان عاشقش است استفاده کنید

گام چهارم

وان بچه را بیاورید و روی پتو بگذارید

گام پنجم

با پارچ، قابلمه یا هر وسیله حجیم دیگر آب ولرم بیاورید و توی وان پر کنید

گام ششم

بچه را لخت کنید و بگذارید توی وان

گام هفتم

اسباب بازی توی وان بریزید

تبصره:حتی میتوانید از کاسه و کفگیر ملاقه پلاستیکی هم استفاده کنید

حالا با خیال راحت بنشینید و با گوشی موبایلتان وایبر، جیمیل، فیسبوک و هر جای دیگری که سر میزنید را چک کنید و حواستان به بچه هم باشد که سر نخورد

میتوانید مطمئن باشید که دست کم دو ساعت خدجه غرغرو را از خانه بیرون رانده اید و بچه تان حسابی کیفور میشود و به هیجان می آید و آدرنالینش بالا میزند!

پ. ن: این بازی را از یک دوست خوب، از یک دوست خیلی خوب یاد گرفته ام. امیدوارم به همه آرزوهایش برسد

کاربرد قاشق

اصرار دارد خودش غذا بخورد

قاشق کوچولوی خودش را دستش میگیرد و به سه روش مختلف و خلاقانه با آن غذا میخورد

1- قاشق را مانند همزن دستی توی کاسه ماست خوری میچرخاند. ماست چکیده به آن میچسبد. بعد قاشق را کجکی کجکی توی دهانش میبرد و ماست چسبیده به قاشق را لیس میزند

2- قاشق را توی کاسه زیتون پرورده میکند(عاشق زیتون است و به خاطر مزه ترش رب انار دوستش دارد). با قاشق یه

ک دانه زیتون را کمی این طرف و آن طرف هل میدهد تا از بقیه زیتونها جدا شود. بعد با خیال راحت زیتون  جدا افتاده را دستش میگیرد و میخورد.

3- قاشق را توی بشقاب غذایش میگذارد. با دستش مقداری غذا توی قاشق میریزد. بعد قاشق را مثل بیل توی دستش میگیرد و خیلی سریع طوری که نصف غذا در راه سرنگون نشود توی دهانش فرو میبرد

این چیه؟

آموزش مسائل جنسی یکی از همان غولهای مرحله آخریست که اگر نکشیمش، نمیشود به مرحله بعدی برویم.

یکی از حساس ترین لحظه های مادرانه همان وقتی است که با این غول مرحله آخر رو به رو میشویم. کشتنش در کمال خونسردی و ظرافت و دقت کمی مهارت میخواهد و البته هوشیاری صد در صد!

معمولا بچه ها از 3 سالگی به بعد که مهارتهای کلامیشان افزایش پیدا میکند و درکشان از محیط و خودشان هم بالاتر میرود، درباره جنسیتشان کنجکاو میشوند و سعی میکنند از هر فرصتی برای کشف خودشان استفاده کنند.

تقبیح بچه ها در این مرحله بدترین اتفاقی است که میتواند بیوفتد و پیامد آن مشکلات رفتاری یا روحی و چه بسا ناهنجاری های جنسی در آینده است!

انکار این مسئله هم همان قدر مسخره است که بخواهیم وجود خورشید را انکار کنیم و به بچه ها بگوییم آن چیزی که در آسمان میبینی، فقط یک لامپ گنده هست!

در آموزش مسائل جنسی به بچه ها دو نکته خیلی مهم به نظر میرسد: صحت و راستی اطلاعاتی که قرار است به بچه بدهیم و کافی بودن میزان اطلاعات متناسب با سن بچه مان


در این باره نباید به چه ها دروغ بگوییم و اطلاعات تخیلی و غیرواقعی را در کله اش فرو کنیم. همین طور نباید بیشتر از درک او اطلاعات در اختیارش بگذاریم و با ورود انبوهی اطلاعات، فکرش را درگیر کنیم. کم بودن اطلاعات هم باعث میشود بچه مان برای تکیمیل پازل ذهنی خودش، دنبال کشف اطلاعات از منابع نادرست برود که این موضوع هم خودش یک تهدید جدی در راه فرزندپروری محسوب میشوذ

+++++

دقیقا یک هفته پیش، دخترک بهاری من را غافلگیر کرد و یک آن دیدم که غول مرحله آخر با قلدری رو به رویم ایستاده و دارد به من پوزخند میزند. ناخواسته در موقعیتی قرار گرفته بودم که برای رویارویی با آن آمادگی نداشتم


دخترک یک ماهی است که افتاده به "چیه چیه" گفتن. روزی هزار بار انگشت کوچکش را به همه سو دراز میکند و به همه چیز اشاره میکند و میپرسد :چیه؟چیه؟

آن روز وقتی پوشکش را باز کردم، شروع کرد به دست زدن به محدوده جنسی اش. پوشک تمیز را به یک دستش دادم و پماد را هم توی دست دیگرش گذاشتم که حواسش را غیر مستقیم پرت کنم و از او خواستم تا "اینها را برای مامان نگه دارد لطفا".

حربه ام بر خلاف همیشه اثر نکرد. دخترک پوشک و پماد را ول کرد و دوباره مشغول وارسی و کشف خودش شد. همانطور که مشغول بود، چشمش را در چشمم دوخت و خیلی جدی پرسید: این چیه؟

غافلگیر شدم. ثانیه های حساس و نفسگیری بود. انتظار نداشتم دخترک وقتی یک ساله شده من را در این موقعیت بگذارد و مجبور شوم غول مرحله آخر را بکشم

فرصت کم بود. نمیشد چیزی به دخترک نگویم. همچنان داشت خیره خیره نگاهم میکرد  منتظر بود برایش توضیح دهم که این چیز دقیقا چیست؟

خیلی جدی و در عین حال معمولی و عادی گفتم: "خوب این برای جیشه دیگه. آدما از اینجا جیش میکنن!"

دخترک قانع شد. چندبار گفت جیش...جیش...جیش... و خندید و دیگر سعی نکرد با لمس کردن بفهمد که "این چیه؟"

مشغول بازی شد و من پوشکش را بستم.


مامان بزرگ زمستانی که از سرکار برگشت، موضوع را با او در میان گذاشتم و او هم طبق شغل و رشته اش جوابی که به دخترک ادم را تایید و تحسین کرد. موضوع را با دوستان با تجربه ای که خیلی وقت است این غول مرحله آخر را شکست داده اند و دارند در مرحله های بالاتر بازی میکنند هم در میان گذاشتم و آنها هم تایید کردند که جوابی که به دخترک دادم متناسب با سن و سال و قوه درکش هم کافی و قانع کننده بود و هم درست و حقیقی.


این غول مرحله آخر را گرچه به خوبی کشتم، اما هنوز غولهای زیادی برای کشتن باقی مانده..... مادری پر است از رویارویی با غولهای مرحله آخر


پ.ن: یکی از نکات مهم در آموزش مسائل جنسی، آموزش نام صحیح یا علمی یا محاوره ای اندام جنسی به کودک است. کودک باید بداند برای طرح مشکلات یا سوالاتی که در ارتباط مستقیم با این محدوده است، از چه اسمی برای بیان منظورش استفاده کند. ما هنوز به مرحله اسم گذاری نرسیده ایم. کمی که دخترک مهارتهای کلامی اش افزایش پیدا کند، باید با این غول مرحله آخر رو به رو شویم


پ.ن2: حفظ حریم شخصی هم یکی دیگر از مسائل مهم در آموزش مسائل جنسی به کودک است. باید از همان کودکی به بچه ها یاد بدهیم هیچ کس جز مادر و پدر و دکتر حق ندارد به محدوده خصوصی اش دست بزند. آمار وحشتناک مربوط به کودک آزاری جنسی و تجاوز به بچه ها خودش دلیل محکمی است برای جدی گرفتن این موضوع