دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...
دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...

اتفاق خوب کوچولوی من

دخترک نازنینم

تو خوب ترین اتفاق زندگی امسال و همه سالهای زندگی من هستی!

عیدانه من حس کردن تکان های شیرین و سرخوشانه توست

نوروزت مبارک عزیزم

وحشت بی پایان

حال بدی دارم

یک جور مرض، یک جور کرم یا شاید خوره به جانم افتاده و مدام اخبار مربوط به داروهای چینی را دنبال میکنم و هر بار که اتفاق تازه ای در حوزه دارو و بهداشت و درمان می افتد، چهار ستون بدنم می لرزد و دست کم نصف روز اشک میریزم و دلم برای خودم و همه آنهایی که به خاطر استفاده از داروهای تقلبی چینی جانشان را از دست داده اند و یا وسط عمل به هوش آمده اند و زجر کشیده اند و یا دچار عوارض جبران ناپذیر شده اند می سوزد.


دخترکم

به خاطر هر دوتایمان نهایت سعی ات را بکن. با مامان و دکترها همکاری کن و نگذار کارمان به اتاق عمل و جراحی بکشد. نا امیدم نکن دخترک 39 سانتی من

قربانی کردن

برای شخص من پذیرفتنی نیست که برای مصونیت یافتن خودم یا عزیزانم از شر جمیع بلایا و امراض و آفات، جان یه موجود بی گناه زبان بسته را بگیرم!

من نمیتوانم به هیچ عنوان فایده قربانی کردن را درک کنم

من نمیتوانم هضم کنم که چرا لازم است جلوی پای یه نوزاد تازه به دنیا آمده اجبارا سر یک موجود بی طرف از همه جا بی خبر را ببریم و آمدن یک موجود تازه به این دنیا را با یک قتل همراه کنیم؟

من دلم نمیخواهد دخترکم را در این مراسم نخ نما، غیر منطقی، بدون پشتوانه عقلی و وحشیانه سهیم کنم!

من با مراسم قربانی کردن صد در صد مخالفم!


؟

رو به شکم که نمیتوانم و نمیشود بخوابم

رو به کمر و طاق باز هم که نباید بخوابم

 به پهلوی راست که میخوابم تو با آن سر گرد و قلقلی ات آن قدر به شکمم فشار می آوری که متوجه میشوم جایت تنگ شده و مجبور میشوم وضعیتم را تغییر بدهم

رو به پهلوی راست هم که میخوابم تو با آن پاهای فسقلی آن قدر به شکم مامانت سیخونک میزنی که احساس میکنم پهلویم دارد سوراخ میشود و عنقریب تو از آن سوراخ میپری بیرون!

خوب با این وضعیت خودت بگو من باید چه کار کنم و چه جوری بخوابم؟

ای ناقلا

نکند کلا با خوابیدن مامان مشکل داری؟

پیوند لگن

با این روندی که دارد پیش می رود، فقط دو احتمال برای خودم متصورم!

اول اینکه مجبور شویم یک عدد صندلی چرخدار زیبا و شیک بخریم و من بقیه عمرم را روی صندلی چرخ دار بگذرانم و زندگانی کنم

و دوم اینکه بعد از به دنیا آمدن دخترک، یکراست راهی اتاق عمل بشوم و یک دست لگن خارجی، اصل، جنس خوب، مرغوب و شیک به جای این لگن دردناک پیوند بزنم!

عجب خدایی است!

خیلی جدی میپرسد: چرا رنگ سینه خانم های باردار تیره تر میشود؟

خیلی جدی جواب میدهم: طبق بررسی ها و مطالعات شخصی خودم، دلیلش این است که نوزاد وسعت دید زیادی ندارد و روزهای اول فقط میتواند تا فاصله 20 سانتی متری اش را بببیند و تشخیص دهد. این تیره شدن رنگ منبع غذایی او هم یکی از شگفتی های خلقت است؛ در راستای اینکه بتواند روزهای اول غذا را جست و جو کند و گرسنه نماند و البته از همین راه رابطه عاطفی اش با مادرش هم ایجاد و تقویت میشود

خیلی جدی و غرق در فکر جواب میدهد: عجب خدایی است! خوب به جای اینکه رنگ این یکی را تیره کنی، قدرت دید چشمهای آن یکی را زیاد کن دیگر!

نتیجه منطقی

خانومی که از رو به رو داشت می آمد، اول از همه نگاهی به سر تا پای بابای بچه انداخت

بعد نگاه خیره اش را که آمیخته ای از شگفتی و پوزخند بود، روی کیف مامان بچه که توی دست بابای بچه تلوتلو میخورد متمرکز کرد

بعد به مامان بچه که هن هن کنان داشت راه میرفت نگاه موشکافانه ای انداخت

و آخر از همه متوجه برجستگی گرد و قلنبه شکم مامان بچه شد

و حالت نگاهش جوری شد که به راحتی میشد پی برد به یک نتیجه گیری کاملا منطقی رسیده است!