دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...
دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...

هر بچه ای فرمول خودش را دارد

توصیه روان شناسان رشد بر این است که همه بچه ها در حول و حوش سه سالگی راهی مهد کودک بشوند تا مهارتیهای ارتباطی شان تکمیل شود و سازگاری و تعامل درست با دیگران را تمرین کنند.

اما این یک فرمول کلی است و ممکن است برای هر بچه ای صادق نباشد

یکی از این بچه های خارج از فرمول، دخترک بهاری من است.

دخترک بهاری از همان 2- 3 ماهگی که کم کم نسبت به محیطش هوشیار شد بسیار اجتماعی بود و نشانه های رفتاری از خود بروز میداد که گویای این حقیقت بود که داشتن رابط عمومی قوی، یکی از شاخصه های شخصیتش محسوب میشود.

وقتی توی کالسکه مینشست و بیرون میبردمش، با همه آدمهای بیرون از خانه رابطه بر قرار میکرد. از سبزی فروش و ماست بند و بقال و بزار گرفته تا دکتر و پلیس و آتشنشان، با همه خیلی سریع ارتباط میگرفت و دوست میشد.

کم کم که بزرگتر شد و توانست روی پاهای خودش تاتی تاتی کند، دستش برای دوست پیدا کرن و ابراز علاقه به مردم بازتر شد. وقتی پارک میرفتیم، دوان دوان خوش را به بچه ها میرساند، بغلشان میکرد، موهایشان را نوازش میکرد و می بوسیدشان.

البته همیشه هم این مراسم روبوسی با اهالی پارک بدون اشکال برگزار نمیشد. بعضی از بچه ها که روابط اجتماعی ضعیف تری داشتند و درونگرا بودند، شوق دخترک برای ارتباط گرفتن و دوست شدن با خودشان را پس میزدند.

آنهایی که در خانه با اشکال خشونت خانگی بیگانه نبودند، میترسیدند و به خیالشان، دخترک قصد آزار رساندن به آنها را داشت

بعضی از بچه های پرخاشگر هم دخترک را هل میدادند یا موهایش را میکشیدند

گاهی هم بعضی از والدین ناآگاه، به خیال اینکه کودکشان در معرض خطر است، مداخله میکردند و جمله های مخرب و منفی میگفتند.

از طرفی میدیدم چنین رفتارها و اتفاق هایی اثرات ویرانگری روی دخترک میگذارد، از طرف دیگر هیچ راه حلی برای پر کردن ساعات تنهایی دخترک و پیدا کردن همبازی مناسب برای او به ذهنم نمیرسید. دور بودن از خانواده و فامیل زمانی که زوج ها بچه دار میشوند، بیشتر مشکل ساز میشود.

کلاسهای مادر و کودک گزینه های خوبی میتوانستند باشند. اما جایی که من زندگی میکنم، یکی دو تا کارگاه مادر و کودک بیشتر وجود ندارد. آن هم فاصله اش تا خانه زیاد است و من نمیخواستم به جای درست کردن ابرو، بزنم چشم را هم کور کنم و خستگی ناشی از دوری راه هم به مشکلاتم اضافه شود.

با چند مشاور و افراد با تجربه و صاحب نظر صحبت کردم و سرانجام به این نتیجه رسیم با توجه به شرایط دخترک و مشکلات اخیر خودم، بهترین راه حل این است که دخترک بهاری ام راهی مهد کودک شود.

از چند تا مهد کودک دیدن کردم، با مسئولینش حرف زدم و مزایا و معایب هر کدام را فهرست کردم و آخرش مهدی را انتخاب کردم که به روش مونته سوری فعالیت میکند، مربی شیرخواره هایش بسیار با حوصله و مهربان است، هر روز برای بچه ها غذای گرم سرو میشود و هر چهارشنبه جشن با موسیقی زنده اجرا میشود

حدود سه هفته است که دخترک مهد میرود و همه چیز تا حالا عالی پیش رفته



خروسک

به نام خدا

خروسک ... است

با سپاس