دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...
دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...

یک خط یا دوخط؟ مساله این است!

دقیقا چه چیز باعث می‌شود آدم‌ها در گذر روزها و سال‌ها تغییر کنند؟


از صبح دارم به این موضوع فکر می‌کنم که دقیقا چه اتفاقی می‌افتد که گاهی کابوس‌ها  جایشان را به  رویا‌ها می‌دهند؟ مرز بین یک آرزوی خواستنی و یک رویداد غیر منتظره نخواستنی دقیقا کجاست و در کجای مغز یا روح یا قلب تغیر و تحولاتی ایجاد می‌شود که گاهی از صمیم قلب در پی رسیدن به آرزویی هستیم که در گذشته‌ای نه چندان دور بزرگترین و وحشتناک‌ترین و غم‌انگیزترین کابوس زندگی‌مان بود؟


روزهایی بود که دیدن دو خط پر رنگ روی تست خانگی بارداری یکی از وحشتناک‌ترین کابوس‌های زندگی من بود.


هر ماه یک هفته از زندگی من غرق در توهم باردار شدن می‌شد. روزهایی بود که سر کلاس درس، چیزی نمی‌شنیدم و نمی‌دیدم. همه حواسم پی این موضوع بود که نکند خدای نکرده غافلگیر شوم. لحظه به لحظه به ساعتم نگاه می‌کردم و خدا خدا می‌کردم زودتر کلاس تمام شود.


در فاصله بین دو کلاس، خودم را به داروخانه می‌رساندم و خیلی سریع، یک بی بی چک می‌خریدم و با یک لیوان یک بار مصرف خودم را توی یکی از همان دست‌شویی‌های نه چندان جذاب و همیشه بودار دانشگاه می‌انداختم.


30 ثانیه بیشتر طول نمی‌کشید. این 30 ثانیه سرنوشت ساز بود. نفسم را توی سینه حبس می‌کردم. به نوار بی‌بی چک خیره می‌شدم و بالا رفتن قطره‌های ادرار را نگاه می‌کردم. وقتی خط بالایی پر رنگ می‌شد خیالم جمع می‌شد. حالا وقت بیرون دادن نفسم بود. زندگی دوست داشتنی می‌شد و همه چیز عادی و لذت بخش.  و این روند هر ماه ادامه داشت.


 در خیلی از این مراسم دوی 540 متر تا داروخانه، حبس شدن در دست شویی‌های بودار دانشگاه و 30 ثانیه سرنوشت ساز حبس کردن نفس در سینه، دوستم هم همراهم بود.


هر دو با هم خودمان را با سرعتی مثال زدنی به داروخانه می‌رساندیم، در دست ‌شویی را روی خودمان می‌بستیم و 30 ثانیه بعد، صدای رها شدن نفسمان و " آخیش" جانانه‌ای که بعد از آن از زبانمان جاری می‌شد را از بالای دیوارهای دست شویی که به سقف نمی‌رسید، می‌شنیدیم. بیرون می‌آمدیم و خوشحال و خندان سر به سر همدیگر می‌گذاشتیم.


حالا، بعد از گذشت چند سال از فارغ التحصیلی، همه چیز عوض شده.

حالا مراسم بی بی چک خریدن از داروخانه و حبس شدن در دست شویی و 30 ثانیه نفس‌گیر خیره شدن به نوار تست جور دیگری پیش می‌رود.


حالا هم من و هم دوستم نفسمان را در سینه حبس می‌کنیم و بدترین چیزی که ممکن است ببینیم همان یک خط پر رنگ روی نوار تست است.


حالا دیگر با دیدن یک خط پر رنگ ذوق زده نمی‌شویم و " آخیش" نمی‌گوییم. حالا آرزویمان دو خطی شدن نوار تست است. سطح توقعمان را پایین آورده‌ایم و در پی دیدن دو خط خیلی پر رنگ نیستیم و به یک خط کمرنگ‌تر و یک خط پر رنگ‌تر هم رضایت داده‌ایم.


حالا با دیدن آن یک دانه خط پر رنگ کذایی ذوق که نمی‌کنیم هیچ، ساعت‌ها توی دست شویی می‌مانیم و چه بسا همزمان با باز کردن شیر آب، اجازه می‌دهیم اشک‌هایمان نیز در بیاید و هق هق‌مان را لا به لای شر شر آب گم می‌کنیم.


و حالا

من در آستانه 25 سالگی خیلی خوشحالم که بلاخره کابوس روزهای نه چندان دورم به رویای این روزهایم تبدیل شده.


این بار باز هم طبق رسم دیرین دوره دانشجویی، با دیدن نوار تست بارداری خانگی یک " آخیش " بلند، جانانه و از صمیم قلب گفتم.

 اما به قول شاعر این "آخیش" کجا و آن کجا؟


من حالا یک مادرم....

مادری که همراه با همه استرس‌های دوران بارداری و نگرانی‌های عادی و غیر عادی آن، روزها را می‌شمارد تا زودتر به کودکش برسد و رویای در آغوش کشیدن او، تک تک ثانیه‌های خواب و بیدارش را پر می‌کند....

نظرات 4 + ارسال نظر
فسقلی چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 20:33

عزیز دلم تبریککککککککککککک
خیلی زیبا نوشتی
خبر بارداریت بهترین خبری بود که تو روزای بارونی پاییزی شنیدم و برات بهترین روزها رو کت=نار نی نی و همسری آرزو می کنم
امیدوارم زود زود نی نی رو بغل کنیییییییی
بووووس

پندار چهارشنبه 11 بهمن 1391 ساعت 23:53

جواب این چیزی که میگی خیلی مشخصه
زمانی که جنبه ای از زنانگیت بهت هجوم میاره
خیلی زیبا مینویسی موفق باشی خانمی

سیمین شنبه 14 بهمن 1391 ساعت 19:27 http://soogoly.blogfa.com

مبارکت باشه...بسیبار زیبا نوشتی و بر دل نشستی...

آمد دوشنبه 9 دی 1392 ساعت 22:44 http://AMED1.PERSIANBLOG.IR

مادریت مبارک

مرسی:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد