دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...
دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...

شامه سگی

این روزها دلم برای سگ‌ها می‌سوزد!


طفلکی‌ها با این شامه قوی چه طوری می‌توانند راحت زندگی کنند؟


ظاهرا به نظر می‌رسد که هر چه بیشتر می‌گذرد وضعیت من هم وخیم‌تر و به وضعیت بویایی سگ‌ها نزدیک‌تر می‌شود


تا چند هفته پیش فقط بوی غذا بود که حالم را به هم می‌زد


اما الان هر بوی واقعی و غیر واقعی هم می‌تواند حالم را خراب کند


دیشب مجبور شدیم دستگاه خوش‌بو کننده سرویس بهداشتی را تا اطلاع ثانوی خاموش کنیم


توی این هوای سرد، کولر را با دور تند زدیم که بوی خانه از بین برود


هود آشپزخانه را هم زدیم که به انتقال بوهای بد به بیرون از خانه سرعت بدهد


همه عطرها، مام‌ها، اسپری‌ها، کرم‌های دست و صورت و بدن، شامپوها و صابون‌ها و هر چیز بودار دیگر، تا اطلاع ثانوی با کوشش‌های بی‌دریغ پدر بچه به نقطه نامعلومی منتقل شدند


تازگی‌ها مثل سربازهای جنگی که وارد عملیات شیمیایی شده‌اند، یک ماسک گنده و بی‌قواره روی صورتم می‌زنم و توی خانه راه می‌روم


بوهایی را حس می‌کنم که به نظر همه مضحک و تا اندازه‌ای خیالی به نظر می‌رسد


بوی سیخ کباب فلزی


بوی فرش نو


بوی صندوق پارچه‌های پیرزن


بوی کیسه فریزری که قبلا جوانه گندم تویش بوده


بوی تنگ ماهی


بوی جوجه خیس


بوی لباس از مد رفته!


بوی جوراب شلواری توری


بوی کشویی که ابزار آلات تویش گذاشته‌اند


بوی  سیب زمینی جوانه زده توی انباری


بوی کتاب‌های عاشقانه زرد


بوی دستمال کاغذی فله‌ای


بوی سنگ پای قدیمی


بوی مضراب شکسته سنتور


بوی موی مردانه رنگ شده


بوی پسر بچه سن و سال ابتدایی


بوی سریال‌های قدیمی دهه 70


بوی بشقاب چینی یادگاری مادر بزرگ


و.....


تنها نمونه‌هایی از بوهای عجیبی است که این روزها حس می‌کنم





نظرات 1 + ارسال نظر
نیمفادورا سه‌شنبه 2 آبان 1391 ساعت 19:32 http://www.nimfadora.persianblog.ir

مطمئنی به جای باردار شدن ومپایری چیزی نشدی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد