دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...
دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...

آخر خط

یک فشار شدید روی معده


احساس ایجاد یه جریان رو به بالا و چرخان در مری و گلو


تلخ شدن دهان بر اثر افزایش اسید معده


شتاب برای رسین به دست شویی


زانو زدن روی کاسه توالت


و

...........


آه خدای من!


اینجا دیگر آخر خط است!


اینها چیست که دارد از گلوی من بیرون می ریزد؟


خونریزی معده کردم؟


سل گرفتم؟


چرا توی توالت پر از خون شده؟ دارم می میرم؟


آه خدای من!


این تکه های قرمز پر رنگ بافت دار دیگر چیست؟


اینها تکه های جیگر من است که دارد بالا می آید؟


این دیگر چه مرضی بود که گرفتارش شدم؟


الان چه بلایی سر بچه بیچاره و طفلکی من می آید؟


آه چه آرزوهایی که برای زندگی با بچه ام داشتم و دارد پر پر میشود


آه چه پایان دردناکی


یعنی به همین راحتی تمام می شود؟


آه.....


آه...........



وقتی از دست شویی بیرون آمدم و خودم را با نا امیدی روی مبل پرت کردم, در یک لحظه شهود و روشن بینی راز این پایان دردناک را کشف کردم!


انار آب لمبو!

درست چند دقیقه قبل از آن اتفاق تکان دهنده یک انار درشت و سرخ و آبدار آب لمبو شده خورده بودم!


و آن تکه های مثلا جیگر که از حلقم داشت بیرون میزد؛


چند دانه مربای آلبالو بودند که به عنوان صبحانه خورده بودم!




پ.ن: این اتفاق یک هفته پیش افتاده بود و مرا تا سرحد مرگ ترساند

نظرات 3 + ارسال نظر
نیمفادورا سه‌شنبه 9 آبان 1391 ساعت 10:53 http://www.nimfadora.persianblog.ir

الهی... حق داشتی بترسی.

خدا برای کافر هم نیاره:)))

فسقلی شنبه 11 آذر 1391 ساعت 14:34

عزیزمممممممممممممم... قلبونت برم اینقدر ایترس نداشته باش

پری گل یکشنبه 1 بهمن 1391 ساعت 16:01

شما خیلی زود فهمیدی
من به خاطر آب انار سه روز بستری شدم، برای بررسی
وقتی گفتن چیزی پیدا نکردیم و مرخص شدم، تازه به شهود رسیدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد