دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...
دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...

محم کاری های خرکی

استرس دارد کچلم میکند


هر موضوع بی ربط و با ربطی می تواند عاملی باشد که ساعتها حرص بخورم و استرس بگیرم و مدام به موضوع های آزاردهنده فکر کنم


استرس درباره سلامتی بچه

استرس درباره غذاهایی که میخورم و عوارض احتمالی اش روی بچه

استرس درباره اتفاقات غیر مترقبه بارداری

استرس درباره آینده خودم و بچه و بابایش

استرس درباره روز زایمان

استرس درباره برنگشتن وزن و سایزم به دوران قبل از بارداری

استرس درباره بی کفایتی در نگهداری بچه

استرس درباره بیماری های احتمالی بچه در آینده

استرس درباره خرابی آسانسور و بالا رفتن از پله های 5 طبقه

استرس درباره وخیم تر شدن اوضاع اقتصادی

استرس درباره ورشکستگی کارخانه بابای بچه و بیکار و بی پول شدنش

استرس درباره پیدا نکردن کار مناسبی برای خودم وقتی دوباره خواستم سرکار برگردم

استرس درباره نگهداری بچه وقتهایی که من سرکار هستم

استرس درباره اثر پارازیتها و آلودگی هوا روی بچه

استرس درباره اینکه نکند بچه تکان نخورد و رشدش متوقف شده باشد

استرس درباره روابط عاطفی من و بابای بچه بعد از دنیا آمدن بچه

استرس درباره تصمیم گرفتن درمورد به دنیا آمدن احتمالی فرند دوم

استرس درباره پر شدن چاه فاضلاب

استرس درباره نایاب شدن پوشک بچه

استرس درباره اینکه نکند از پنجره اتاق بچه دزدی چیزی وارد خانه شود

استرس درباره اینکه اگر بچه پسر شد برای ختنه کردنش چه خاکی بر سرم بریزم

استرس درباره پیدا کردن مدسه مناسب برای بچه

استرس درباره پیدا کردن شخصی که بتواند بچه را روزی یک ساعت نگه دارد تا من برم کلاس ورزش و هیکلم دوباره مثل قبل شود



و گل سرسبد استرس های این روز من مربوط است به اینکه نکند جنگ شود، یک موشکی، بمبی، راکتی چیزی بیفتد روی سر کارخانه بابای بچه، آن وقت همه از جمله بابای بچه بیکار و بی پول شوند و من و بچه برای به دنیا آمدنش دچار مشکل شویم؟


این استرس جدید و نوبرانه آن قدر پر و بال گرفته که دو روز است دارم سعی میکنم برای بیمارستان تمام دولتی میلاد وقت بگیرم که اگر جنگ شد، از آسمان بلا نازل شد، کارخانه ها ورشکسته شدند، اقتصاد ویران شد، بانکی که در آن حساب پس انداز داریم سرقت شد، نظام برگشت، بیماری مسری آمد، زلزله شد و نصف شهر توی زمین فرو رفت، سیل آمد و دکترم و بیمارستانی که تویش کار می کند را با خود برد و هزار تا مصیبت احتمالی دیگر، جایی باشد که من  بی پول احتمالی بتوانم بروم و بچه را دنیا بیاورم


مدام هم خودم رادر برابر این اصرار احمقانه با این جمله متقاعد میکنم که: کار از محک کاری عیب نمی کند


نظرات 1 + ارسال نظر
نیمفادورا شنبه 13 آبان 1391 ساعت 13:53 http://www.nimfadora.persianblog.ir

آره خب از محکم کاری عیب نمی کنه. برو میلاد پرونده درست کن ضرر نداره.

میدونم اگر هم توی میلاد پرونده داشته باشم هرگز گذرم اون طرفا نمی افته:) این فقط یه استرس احمقانه است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد