دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...
دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...

یک بابا با صدای تراکتور!

کوچولوی فسقلی من

اگر اوضاع همین جوری پیش برود و بابایت هیچ فکری برای این خر خرهای کر کننده اش نکند، شاید مجبور شویم از اتاق بیرونش کنیم تا تنهایی روی مبل بخوابد!


نمیدانم تو هم صدایش را میشنوی یا نه؟

من هر شب با صدای خر خرهای بابایت که بعضی وقتها شبیه صدای موتورسیکلتی میشود که در سربالایی یک خیابان خاکی راه میرود و بعضی وقتها هم شبیه به صدای تراکتور، از خواب میپرم و قلبم تند تند میزند

همه نگرانی ام از این است که نکند تو هم با این صدا از خواب بپری و قلبت تند تند بزند!


امیدوارم تا وقتی که قرار است تو به دنیا بیایی، بابایت یک فکری برای این مشکلش که بر اثر پرخوری و خوردن غذاهای چرب و چیلی و بی تحرکی بروز کرده را درمان کند تا ما هم مجبور نشویم او را روی مبلها تبعید کنیم!

نظرات 2 + ارسال نظر
نیمفادورا دوشنبه 22 آبان 1391 ساعت 17:08 http://www.nimfadora.persianblog.ir

خصوصی!!!
وای بدو برو موتور سیکلت رو درست کن اشتباه تایپ کردی خواهر

از بی خوابی نمیفهمم دارم چی تایپ میکنم:))

نیمفادورا دوشنبه 22 آبان 1391 ساعت 17:09 http://www.nimfadora.persianblog.ir

فکر کنم داره قسمتی از بار زندگی رو که تو الان زمین گذاشتی به دوش می کشه: به جای تو هم می خوره!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد