دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...
دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...

به عطسه های مامان عادت کن

شب بود

مامانت در تاریکی اتاق به پشت دراز کشیده بود و با چشمهای باز داشت تاریکی های روی سقف را تماشا میکرد و همزمان با دستش تو را ناز میکرد و برایت شعر میخواند


تو هم که گویا بچه ملوسی هستی و از نازکردن خوشت می آید، باسنت را هی قلنبه تر میکردی تا مامانت آن را بیشتر ناز کند

 

ناگهان


مامانت عطسه کرد


و بعد

در کمتر از یک دهم ثانیه تو مثل یک ماهی قرمز کوچولو از زیر دستش سر خوردی و رفتی آن طرف شکم مامانت خودت را قلنبه کردی!

تا یک ساعت هم از جایت تکان نخوردی


از صدای عطسه های مامانت نترس عزیز دلم


نظرات 4 + ارسال نظر
مریم مامان ماهان دوشنبه 13 آذر 1391 ساعت 11:10 http://mahanema.blogsky.com

سلام
ایشالا که نی نی گلتون همیشه سالم و سلامت باشه و زود بیاد پیش مامان و باباش .
پستتون خیلی بامزه بود ، ترسیدن نی نی با عطسه مامانش . ولی خداییش ترس هم داره یه لحظه تصور کن

نیمفادورا چهارشنبه 15 آذر 1391 ساعت 00:25 http://www.nimfadora.persianblog.ir

عزیزمممممممممممم

من. چهارشنبه 15 آذر 1391 ساعت 23:43 http://motherlydays.blogfa.com/

سلام.
خوبی؟
وای... چه روزهای شیرینی پیش رو داری!
خیلی کنجکاوم که بدونم کی هستی، چون همکاریم. البته الان من در مرخصی به سر می برم چون دختر دومم 4 ماهه به دنیا اومده!
برات خصوصی میذارم که کی هستم! منتظرم که تو هم بگی بهم! مثلا خصوصی تو وبلاگم! اگر دوست داری...!

فسقلی پنج‌شنبه 16 آذر 1391 ساعت 09:30

قلبونننننننننننن نی نی برم عسیسمممممممممم

دوست جونی چک میل پلیززززز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد