دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...
دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...

خدجه غرغرو

این روزها "خدجه غرغرو" ی درونم بدجوری برای جولان دادن و غر زدن پر و بال پیدا کرده و به شدت در اوج است

حسابی عرصه را مناسب دیده و هی دارد به زمین و زمان گیر میدهد و غر میزند


از صبح که بیدار میشوم این خدجه غرغرو شروع میکند و از صدای بچه های همسایه

بوی پیازداغی که از درون کانال تهویه می آید

جوشی که کنار دماغم زده ام

تلفنی که بی موقع زنگ میخورد

اس ام اسی که نصفه و نیمه میرسد،

پرده حمامی که کنارش اندازه یک سانتی متر پاره شده

دکتری که دفعه قبل نتوانست جنسیت بچه را تعیین کند

مدیر امور مالی که هنوز حقوق مهرماه من را به حسابم نریخته

آن آقای بدقولی که سه ماه آزگار- شاید هم بیشتر- است که میخواهد بیاید و سقف کاذب برای سرویس بزند

فامیل نزدیکی که 6 سال است خانه مان نیامده

زن پدر بزرگی که طماع است و دلش نمی آید از حساب بانکی اش یک ریال خرج کند

 اینترنتی که سرعتش کند است

لوله بخاری که سرد است و این یعنی یک جایی دارد مونوکسید کربن از خودش بیرون میدهد

همکلاسی بچه همسایه ای که قدش به آیفون نمیرسد و با مشت و لگد به در ساختمان میکوبد تا بچه همسایه بیاید دم در

آدم کنه ای که تا میبیند یاهو مسنجرت باز است می آید و شروع میکند به چت کردن

همسری که خیارهای بد فرم و گنده و چاق و زشت می

لباسی که هی دارد تنگتر و تنگتر میشود

مادری که اولین توصیه اش به خوردن یک فرقون؟فرغون؟خوراکی است؛ علی رغم اینکه میداند تهوع خرکی داری و از همه چیزهای خوردنی بیزاری


تلویزیونی که به علت ابر غلیظ و برف همه شبکه هایش بدون سیگنال است


و کلا زمین و زمان مینالد و هی غر میزند و غر میزند و غر میزند و مغز و روان و اعصاب مرا معیوب میکند


خدجه غرغرو جان

لطف کن دو دقیقه زبان به دهان بگیر جانم! روانی ام کردی به خدا



نظرات 2 + ارسال نظر
نیمفادورا دوشنبه 27 آذر 1391 ساعت 09:39 http://www.nimfadora.persianblog.ir

حالا بقیه اش هیچی... ولی یه بلوکی آجری چیزی بذارین دم در زیر آیفون که بچه هه قدش برسه!

شقایق پنج‌شنبه 30 آذر 1391 ساعت 00:06

آدم کنه ای که تا میبیند یاهو مسنجرت باز است می آید و شروع میکند به چت کردن


اینجا فکرکنم منظورت با من بوده..ولی عیبی نداره چون من انقدر از بارداری تو خوشحال شدم که حدو حساب نداره و دلم میخواست از حالت با خبر بشم...دیگه زیاد مزاحمت نمیشم...دوستم.

مراقب خودت و نینیت باش

باااااااااااای

آدم که به دوستش نمیگه آدم کنه؟ میگه؟:))

عزیزم خیالت راحت که اون آدم تو نیستی:) اگر بودی که میگفتم
توی مسنجر من خیلی ها اد هستن. خیلی ها که اغلبشون هم از همکارهای سابقم هستن و من الان حوصله حرف زدن باهاشون رو ندارم:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد