دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...
دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...

تجربه

اتفاق دیشب قطعا تجربه تلخی بود

یک شوک ناگهانی بود که هنوز هم هضمش برایم سخت است

اما مثل هر اتفای دیگری چند درس مهم برای من داشت

اول از همه اینکه علی رغم خواندن کلی مطلب درباره مدیریت بحران و تسلط بر اعصاب و حفظ آرامش، هنوز که هنوز است در این زمینه بدجور میلنگم و در مواقع اضطرار بی نهایت دست و پایم را گم میکنم

به نظر میرسد باید خیلی جدی و اصولی فکری برای این نقطه ضعف بکنم

دوم اینکه همه مطالبی که آدم قبل از بارداری درباره خود بارداری، مراقبتهای آن، بیماریها و مشکلات ناشی از بارداری، حوادث غیر مترقبه بارداری و حالتهای شایع زن باردار و ... میخواند در مواقعی که به آن نیاز دارد به درد جرز دیوار هم نمیخورد!

با اتفاق ناگهانی دیشب به این نتیجه رسیدم که هیچ چیز به اندازه "تجربه" به کار یک مادر باردار نمی آید و همه دانسته ها و اطلاعاتی که از پیش یک جایی توی حافظه اش تلنبار کرده، واقعا به دردش نمیخورد و فایده خاصی به جز حیف و میل کردن بخشی از فضای حافظه اش ندارد!

حالا برای بچه دوم میدانم اگر ناگهان یک طرف شکمم درد غیر قابل کنترلی گرفت و نفسم بند آمد و روی بدنم از شدت درد پر از دانه های عرق شد، باید چه کار کنم! چون تجربه اش را دارم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد