دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...
دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...

مصیبت های بزرگ

میدانی یکی از بزرگترین مصیبت ها چیست؟

اینکه بعد از نیم ساعت کند و کاو و عملیات اکتشافی در کشوی لباس بلاخره یک دامن شلواری که دور کمرش همچنان اندازه ات هست و کشش به شکمت فشار نمی آورد پیدا کنی، بعد سرخوش از این کشف دوست داشتنی و نرم و راحت با لبخندی فاتحانه بروی دست شویی. وقتی که کارت تمام شد و داری از روی کاسه توالت بلند می شوی، ببینی که بندهای دامن شلواری محبوب و گشادت همزمان با بلند شدنت دارد از توی کاسه توالت دارد بیرون می آید؛ به ارتفاع نیم متر خیس و کثیف شده و  بین زمین و هوا تلو تلو میخورد و احیانا به ریشت میخندد

نظرات 3 + ارسال نظر
فسقلی جمعه 1 دی 1391 ساعت 13:02

ای جاااااااااااااان نگو که خیلی می ره رو اعصاب اونم وقتی فقط همین مونده بپوشی. عیبی نداره مادر . بنداشو آب بکش و بنداز رو شوفاژ زودی خشک می شه
زمستون هم این چیزاش خوبه ها :)))

آتنا جمعه 1 دی 1391 ساعت 23:46

منم خوندم عسیسم
درک می کنم.
من خودم یه روز کامل توی بارداری با مامانم داشتم دور می زدم ک یه لباس مناسب بخرم .
بعد هم ک یه بلوز نخی و راحت و گشاد و رنگارنگ یافتم اونم دقیقا توی آخرین مغازه ،از ذوقم دو تا خریدم و تا روز آخر بارداری هی پوشیدم. یادش بخیر

آتنا چهارشنبه 6 دی 1391 ساعت 01:15

سلام أشکال نداره پیش میاد. اون اتنا بالاییه من نیستم یه همنام عزیزه. اسم رمز گندم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد