دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...
دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...

پیش به سوی روزهای زندگی

دارم توی ذهنم همه روزهای شیرین مادر و دختری را مرور میکنم و لذت میبرم

روزهایی که هر دو مایو به تن به استخر میرویم و با همدیگر شنا و آب بازی میکنیم و شاید مامان مجبور شود دخترک را  با آن مایوی چین چینی گلدار روی گردنش بگذارد که از غرق شدن نترسد


روزهایی که با همدیگر زیر آفتاب قشنگی که از پنجره خودش را توی خانه انداخته و روی فرش دراز کشیده مینشینیم و ناخن های همدیگر را لاک میزنیم و بعد دستهایمان را با انگشتهای از هم باز توی هوا نگه میداریم تا لاکها خشک شود و بعد از رنگ قشنگ لاکمان لذت میبریم و قاه قاه میخندیم


روزهایی که دست همدیگر را میگیریم و هماهنگ با ریتم آهنگی که دارد پخش میشود میچرخیم و میرقصیم و شادی میکنیم

روزهایی که با همدیگر توی پاساژها و مغازه ها میچرخیم و برای همدیگر لباسهای خوشگل را نشان میکنیم و بعد با یک بغل رخت و لباس تازه به خانه بر میگردیم و خریدهایمان را با ذوق و شوق به بابا نشان میدهیم

روزهایی که با کمک هم شیر و آرد و شکر و تخم مرغ را قاتی میکنیم و یک کیک خوشمزه میپزیم و رویش شمع میگذاریم و با شادی و هلهله فوتش میکنیم و هر هفته برای عروسکهای دخترک جشن تولد میگیریم


 روزهایی که با همدیگر به پیاده روی میرویم و برای هم لطیفه های خنده دار تعریف میکنیم و قاه قاه خنده های سرخوشانه سر میدهیم 


روزهایی که با برنامه ریزی دقیق و همکاری هم یک جشن تولد مخفیانه برای بابا میگیریم و حسابی غافلگیرش میکنیم


روزهایی که دخترک اصرار میکند کفش پاشنه 18 سانتی مامان را با پیراهن نامزدی اش بپوشد و مامان  دنبالش میدود که لباس زیر پاشنه کفشها نماند و با سر روی زمین ولو نشود


روزهایی که به هم کش مو و گل سر و جوراب شلواری شیشه ای قرض میدهیم 

 روزهای پچ پچ های یواشکی

 روزهای درد دل های مادر دختری و اشک ریختن ها و عاشق شدنها و راهنمایی کردن ها و دلداری دادن ها

همه روزهای قشنگ زندگی

نظرات 8 + ارسال نظر
نیمفادورا سه‌شنبه 12 دی 1391 ساعت 20:09 http://www.nimfadora.persianblog.ir


حالا تو هی دل ما رو آب کن... مام دلمونو خوش می کنیم به بوس های آبدار یواشکی

فسقلی سه‌شنبه 12 دی 1391 ساعت 21:07

بسیاررررررر دوست داشتنی و زیباااااااااااااااااا

انشالا همیشه شاد و سلامت باشین مهربونم و از با هم بودن سالیان سال لذت ببرید

مامان پریناز چهارشنبه 13 دی 1391 ساعت 00:47 http://www.parinaz.niniweblog.com

دیدی سونوگرافیم درست بود و نی نیت دخمله!
دخترو عشقه

نسیم جمعه 15 دی 1391 ساعت 00:27

همیشه شاد باشی

آتنا جمعه 15 دی 1391 ساعت 03:40

آره عزیزم
آفریننننننننننننن
ذقیقا همینه . و واقعا به همین لذت بخشیه که میگی . من که دارم لذتشو میبرم . امیدوارم نصیب تو و دوست خوبمون و همه ی منتظرها بشه .آمین و آفرین به تو که دائم به لذتهاش و خوبی هاش و چیزای مثبت فکر میکنی . عزیزم دوست نازنینم خیـــــلی خوشحالم خوشحالی .
اگه سوالی بود کاری داشتی ما همیشه در خدمتیم .
در خدمت خودت و اون دخمل گلت .
روی مثه ماهشو می بوسم . دختر گیسو طلا
مامان آرنیکا طلا

آتنا جمعه 15 دی 1391 ساعت 09:54

به تمام این اتفاقات زیبا داشتن یه هووی دوست داشتنی رو هم أضافه کن. وقتی تصمیم بگیره با باباش ازدواج کنه. وقتی بشه همه زندگی باباش وقتی دو تایی تنهایی میرن بیرون و برگشتنی گل دستشونه.

سارا شنبه 16 دی 1391 ساعت 14:46

خیلی زیبا توصیف کردی .انشالله دخمل گلت صحیح و سلامت به آغوشت بیاد و تمام این روزایی که بهش فکر کردی رو تجربه کنی

سارا شنبه 16 دی 1391 ساعت 14:49

و اینکه حق با آتنا جون هستش به اینم فکر کن که یه هوو ناز داره میاد که باید یاد بگیری باباشو باهاش تقسیم کنی البته به درصد کاملا ناعادلانه 10به 90به نفع اون
حداقل خونه ما که اینجوریه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد