دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...
دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...

مامان جان قورباغه شده بودی؟

دخترکم دیروز بعد از ظهر چه ات شده بود؟ بچه قورباغه شده بودی؟:)

جلوی آینه ایستاده بودم که یک صدایی از داخل شکمم شنیدم

صدای شبیه قور قور بچه قورباغه ها توی شالیزارها!

سه ثانیه بعد دوباره صدا تکرار شد

و دوباره سه ثانیه بعدش همان صدا تکرار شد

فکر کردم خیال میکنم از توی شکمم صدای بچه قورباغه می آید!

رفتم پیش مامانی و او هم صدای بچه قورباغه را شنید

16 بار صدای بچه قورباغه از توی شکمم آمد و بعد سکوت برقرار شد

راستش را بگو داشتی چه کار میکردی شکوفه بهاری من؟:) با مامانت شوخی میکنی؟:)داری من را سر کار میگذاری؟:)

نظرات 1 + ارسال نظر
آتنا مامان آرنیکا پنج‌شنبه 5 اردیبهشت 1392 ساعت 09:41 http://http://atenaaa.blogfa.com/

سلام
جانِ م بگو این شکوفه ی بهاری کی قراره باز بشه ؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد