دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...
دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...

تربیت دینی نمیخواهم

توی خانه هستم و دارم برای شاممان سیب زمینی پوست میگیرم. زیر لب یک ترانه محلی را زمزمه میکنم. میخواهم با نایسر دایسر عزیزم آنها را خلالی کنم و بعد بریزمشان توی سرخ کن و کنار شام شبمان یه سیب زمینی ترد و خوشمزه داشته باشیم

دخترک بهاری و بابایش رفته اند توی حیاط

در واقع دخترک آن قدر نق و نق کرد که پیشنهاد دادم بابایش او را ببرد توی حیاط بلکه هوای آزاد به سرش بخورد و از خر چموش شیطان پایین بیاید و بیخیال نق زدن شود

مرد همسایه و دخترش از در حیاط می آیند داخل و شروع به خوش و بش با بابای دخترک میکنند. مرد همسایه دخترک بهاری را ناز میکند و برایش شعر میخواند تا او را بخنداند

دخترک 7 ساله همسایه به بابایش تشر میزند: بابا بهش دست نزن. نامحرمه. معصیت داره


دلم به هم میخورد از این همه افراط و تفریط و کاسه داغ تر از آش شدن. حس خیلی بدی همه وجودم را میگیرد. مثل وقتی که حواست نیست و بی هوا دوش آب حمام را باز میکنی و یک هویی آب سرد رویت میریزد و همه جانت مورمور میشود و از زندگی بیزار میشوی


خانواده همسایه جو مذهبی دارد. واقعا هم جو! مذهبی این خانواده بدجور بالا زده و حلال های دینی را هم بر خودشان حرام کرده اند. آن قدر درگیر حرام و حلال و شرعی و غیر شرعی بودن همه اتفاق های زندگی شده اند که دست زدن به یک دختر بچه 3 ماهه و بازی با او و خنداندنش را هم معصیت فرض میکنند. آن قدر نگاهشان به همه مسائل جنسی است که فکر میکنند بازی با یک بچه 3 ماهه هم میتواند حال آدم را خراب کند و فکرهای شیطانی به کله اش خطور کند. کلا از نظر آنها همه انسانها به صورت پیش فرض گناهکار هستند و با دیدن هر تار مویی یا هر خنده ای و یا هر نگاهی قطعا به گناه می افتند و آن قدر غرق معصیت و افکار پلید میشوند که یادشان میرود انسان هستند و چیزی به نام وجدان و اختیار و عقل دارند و میتوانند افسار غریزه جنسی شان را در دست بگیرند. به نظر می آید مرد از دید آنها موجودی ضعیف و بی اراده و شهوت ران است که حتی با بازی کردن و خنداندن یک کودک 3 ماهه غریزه جنسی اش طغیان میکند و کارش را به جاهای باریک میکشاند. ماهیت وجودی زن نیز جز عشوه ریختن برای مردان و گمراه کردنشان و به گناه انداختنشان چیزی نمیتواند باشد.

و البته که چپاندن این همه تندروی های فکری توی کله دختر بچه 7 ساله تنها از عهده مادر خانواده بر می آید


تصمیم قطعی گرفته ام که دخترک بهاری را فارغ از همه تربیت های مذهبی بزرگ کنم. من حق ندارم چیزی را به کسی تحمیل کنم. حتی اگر آن فرد دخترک خودم و جزئی از وجود خودم باشد

میخواهم به عنوان یک مادر اخلاقیات را به دخترکم یاد بدهم. اخلاقیات مطلق هستند و راه روشنی برای زندگی نشان دخترک خواهند داد. فانوس اخلاقیات را به دست دخترکم میدهم و خودم نیز همراه با او در جاده زندگی قدم میگذارم و مراقبش خواهم بود تا زمین نخورد و اگر هم خورد، دستش را میگیرم و خاک لباسش را میتکانم تا یقین پیدا کند هیچ وقت تنهایش نخواهم گذاشت

بعدها هر وقت خودش به بلوغ فکری رسید اختیار دارد به هر مرام و مسلک و  فرقه دین و آئینی که دلش خواست بگرود

نظرات 2 + ارسال نظر
مهسا چهارشنبه 30 مرداد 1392 ساعت 13:42

خداییش این داستان واقعی بود یا میخواستی مقدمه بچینی تا حرفتو بزنی؟واقعا دختره به باباش گفت معصیت داره؟؟؟؟؟!!!

بله تشر زد و هشدار داد که دخترک 3 ماهه من نامحرمه

دانشجو پنج‌شنبه 31 مرداد 1392 ساعت 23:43 http://paskoucheha.blogsky.com/

جریان این ور بوم و اون ور بوم همینه

الان من کدوم ور بوم هستم؟:) به نظر خودم وسط بومم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد