دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...
دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...

خوشبینی

میدانی

تنها نقطه مثبت ماموریت رفتن های گاه به گاه بابای پاییزی چیست؟

این است که ما- من و تو- میتوانیم تا خود سپیده صبح کنار همدیگر بخوابیم

من دستهای کوچولوی تو را توی دستم بگیرم

و تو سرت را به سمت من بچرخانی

من ساعتها توی تاریکی شب نفس کشیدنهای منظمت را تماشا کنم

و تو هر از گاهی چشمهای تیله ای سیاه و قشنگت را باز کنی و توی همان عالم خواب و بیداری یه لبخند دلبرانه تحویلم بدهی

برای همین چیزهاست که نبودن بابای پاییزی را خیلی خوب تاب می آورم

نظرات 3 + ارسال نظر
آتنا سه‌شنبه 12 شهریور 1392 ساعت 21:16

سلام دوستم
ایشالا ک بهترین روزها رو با دخترت تجربه کنی
بهترین لذت ها
بهترین ثانیه ها
...
میام و می خونمت ...امیدوارم موفق و پیروز باشی گلم

کم پیدایی چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اوضاع رو به راه؟

آتنا شنبه 16 شهریور 1392 ساعت 18:49

آره دوستم
بدک نیستم . یکم اوضاع جسمیم بهم ریخته ، دارم دارو می خورم . امیدوارم بهتر شم .
ممنون یادم بودی جانم

ای بابا چی شده؟ همون قضیه روده ها؟:(

مریم دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 22:14 http://zendegeam.blogfa.com/

شاد باشید کنا ر هم

:)سپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد