دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...
دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...

جشن حمام

از وقتی دخترک بهاری یاد گرفته خوب و محکم و مسلط بنشیند، حمام رفتن های ما به یک جشن باشکوه و بازی مفرح تبدیل شده

وان را پر از آب میکنم، یک تیوپ بادی دور کمر دخترک می اندازم و جوجه اردکهای پلاستیکی اش را توی وان رها میکنم. دخترک شناکنان دنبال جوجه ها می افتد و شکارشان میکند و از فرط خوشحالی جیغ میکشد و با دستهای کوچولویش روی آب مشت میکوبد و بعد به سمت هم آب میپاشیم و جیغ میکشیم و از لپ همدیگر بوس های خیس بر میداریم و آواز میخوانیم و همیدیگر را بغل میزنیم و جست و خیز میکنیم و کلی به هر دویمان خوش میگذرد


نظرات 4 + ارسال نظر
آمد چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 21:46 http://AMED1.PERSIANBLOG.IR

ای جانم خدا نگهش داره سرو کله زدن با بچه کوچولو خیلی شیرینه .

سیاه سفید پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 10:33 http://30ahsefeed.blogfa.com

وووی:* من و آخرش میکشی با این پستهات :))
دخترک و دوسش دارم:)

:)) مهربونی

طنین آوا پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 17:59 http://nedashahheidar.blogfa.com

دیگه همه اش که گرخیدن از یبوست نیست که ، بله حمام و هزار چیز دیگه ی شیرین و خوب رو با خانوم کوچولوت تجربه خواهی کرد. میبوسمش

آره آن روی سکه هست الان:)

مریم گلی چهارشنبه 9 بهمن 1392 ساعت 11:33 http://madaranehaye-maryami.blogsky.com/

هزار ماشالا به خوشبختیتون :x
خدا قسمت کنه واسه ما هم ایشالا :) ;)

ان شاااااااااااالله:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد