دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...
دست نوشته های یک مادر

دست نوشته های یک مادر

اینجا چراغی روشن است...

پیتزا

امروز با هم خرید رفتیم. یه عینک خیلی خوشگل,از پشت ویترین پسندیدی و برات خریدم.

آخرش هم مادر دختری به پیتزا فروشی رفتیم و ناهار پیتزا خوردیم.

به تو خیلی خوش گذشت و گوش شیطون کر,دو تکه کامل پیتزا خوردی

میز شیشه ای را هم تقریبا افتضاح کردی;-)با دست چرب و کثیف تا جایی که میشد,روی میز مالیدی

امروز دقیقا۱۷ماه و ۲روزت بود. امیدوارم وقتی این یادداشت را میخونی, خاطره اولین ناهار مادر دختریمون,بیرون از خونه به یادت بیاد دلبرکم

یادت نره نفسم به نفست بنده.دوستت دارم تا ابد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد