امروز با هم خرید رفتیم. یه عینک خیلی خوشگل,از پشت ویترین پسندیدی و برات خریدم.
آخرش هم مادر دختری به پیتزا فروشی رفتیم و ناهار پیتزا خوردیم.
به تو خیلی خوش گذشت و گوش شیطون کر,دو تکه کامل پیتزا خوردی
میز شیشه ای را هم تقریبا افتضاح کردی;-)با دست چرب و کثیف تا جایی که میشد,روی میز مالیدی
امروز دقیقا۱۷ماه و ۲روزت بود. امیدوارم وقتی این یادداشت را میخونی, خاطره اولین ناهار مادر دختریمون,بیرون از خونه به یادت بیاد دلبرکم
یادت نره نفسم به نفست بنده.دوستت دارم تا ابد