-
کلاس بسکتبال
یکشنبه 19 آذر 1391 13:37
فسقلی ریزه میزه توی همه کتابها و مراجع نوشته شده که تو در این سن باید به صورت میانگین 11 سانتی متر قد و بالا داشته باشی اما دکتر سونولوژیست میگوید تو همش 9 سانت و 9 میلی متر هستی! به گمانم از همین الان باید در فکر پیدا کردن یک کلاس بسکتبال خوب برایت باشم!
-
اندر نکوهش شلوار بارداری
یکشنبه 19 آذر 1391 12:09
شلوار بارداری عنصری است بسیار مضحک که وقتی آن را میپوشی حتی همسرت هم نمیتواند خودش را کنترل کند و به خمره متحرکی که دارد جلویش راه میرود از صمیم قلب قاه قاه میخندد
-
پناه به جدول
شنبه 18 آذر 1391 15:06
این روزها که کم حوصله تر از هر زمان دیگری در زندگی ام هستم و دلیلش افسردگی ناشی از فصل باشد این روزها که مجبور به خانه نشینی اجباری و دور ماندن از اجتماع شده ام این روزها که هر چیز کوچک و بی اهمیتی میتواند مرا به مرز جنون ناشی از استرس بکشاند این روزها که ترش کردن معده و سوزش سر دل و تیر کشیدن رگهای پا مونس همیشگی ام...
-
به عطسه های مامان عادت کن
دوشنبه 13 آذر 1391 11:03
شب بود مامانت در تاریکی اتاق به پشت دراز کشیده بود و با چشمهای باز داشت تاریکی های روی سقف را تماشا میکرد و همزمان با دستش تو را ناز میکرد و برایت شعر میخواند تو هم که گویا بچه ملوسی هستی و از نازکردن خوشت می آید، باسنت را هی قلنبه تر میکردی تا مامانت آن را بیشتر ناز کند ناگهان مامانت عطسه کرد و بعد در کمتر از یک دهم...
-
معذرت میخوام
یکشنبه 12 آذر 1391 16:46
معذرت میخوام اگر اعصابت را به هم ریختم شاید هم ترسیدی به هر حال من را ببخش.... و سعی کن تحت تاثیر عصبانیت من قرار نگیری
-
قول بده
شنبه 11 آذر 1391 14:02
فسقلی کوچولوی من قول بده که با من و دکتر همکاری بکنی باشه؟
-
خوابتو دیدم
چهارشنبه 8 آذر 1391 13:04
نی نی کوچولوی من دیشب خوابت را دیدم خیلی کوچولو بودی و خیلی نرم داشتی نق میزدی و من وقتی بغلت کردم دیدم که حسابی خیس و داغ و سنگین هستی:) پوشکت را که باز کردم دیدیم ای واااااااااااااای چه قدر خرابکاری کردی:) بغلت کردم و با هم رفتیم حمام که تو را تمیز کنم با همدیگر رفتیم زیر دوش آب گرم و همان جا من تو را شستم وای که چه...
-
دوغ میخوام
سهشنبه 7 آذر 1391 14:20
در حسرت خوردن یک لیوان دوغ عشایری دارم پر پر میزنم فقط و فقط دوغ عشایری میخواهم، نه از این دوغ های پاستوریزه از آنهایی که شیرش را خود زنان عشایر می دوشند روی چوب ها و خار و خاشاک دشت که آتش زده اند می جوشانند بعد آنها را به ماست تبدیل میکنند و از ماست کره و دوغ میگیرند بله دلم از همان دوغ ها میخواهد که توی پوست بز آن...
-
حالا دست دست
سهشنبه 30 آبان 1391 00:18
کوچولوی فسقلی یک خبر خوش دارم ما بلاخره موفق شدیم! از وقتی به بابایت گفتم که تو حالا دو تا گوش قشنگ داری و میتوانی همه چیز را بشنوی و به صداهای ناگهانی و بلند هم واکنش نشان میدهی خیلی نگران وضعیت بحرانی خودش شده بابایت به خاطر غرغرهای من و البته بیشتر به خاطر آرامش تو راضی شده رژیم کم چرب بگیرد که زودتر چربی خونش...
-
زندگی جغدی
سهشنبه 30 آبان 1391 00:12
دارم کم کم جغدوار زندگی میکنم! هر روز که میگذرد خوابم آشفته تر و کمتر میشود کی فکرش را می کرد منی که همیشه هلاک خواب بودم و بزرگترین و رویایی ترین لذت زندگی ام خوابیدن بود این طور بی خواب شوم؟ الهه صبح خوابم می برد و چند ساعت بعدش هم خوابم تمام می شود هر شب دیرتر از شب قبل میخوابم و روزها هم زودتر از دیروز از خواب...
-
تاتی تاتی های دو نفره
دوشنبه 29 آبان 1391 00:48
کوچولوی ریزه میزه من تو مامان عجیبی داری که با خیلی از مامانها فرق دارد مامان تو نمیتواند مثل خیلی از مامانها لباس بپوشد لباسهایی که از نظر بقیه خانم ها و مامان ها خیلی شیک و رسمی و قشنگ می آید را دوست ندارد راستش اصلا بلد نیست خانومانه لباس بپوشد. روحیه اش هم با لباسهای خانومانه سازگار نیست و اگر مجبور شود این مدل...
-
دایی جان ناپلئون
چهارشنبه 24 آبان 1391 17:29
داریم برای هزارمین بار دایی جان ناپلئون را دوره میکنیم باشد که روح فاتح جنگهای ممسنی و کازرون و غیاث آباد از ما راضی باشد....
-
یک بابا با صدای تراکتور!
دوشنبه 22 آبان 1391 10:45
کوچولوی فسقلی من اگر اوضاع همین جوری پیش برود و بابایت هیچ فکری برای این خر خرهای کر کننده اش نکند، شاید مجبور شویم از اتاق بیرونش کنیم تا تنهایی روی مبل بخوابد! نمیدانم تو هم صدایش را میشنوی یا نه؟ من هر شب با صدای خر خرهای بابایت که بعضی وقتها شبیه صدای موتورسیکلتی میشود که در سربالایی یک خیابان خاکی راه میرود و...
-
دو قلو باردارم!
پنجشنبه 18 آبان 1391 14:27
فکر کنم دو قلو باردارم یکی توی شکمم دارد بزرگ میشود آن یکی هم توی دماغم! نمیدانم چرا روز به روز دماغم دارد بزرگ و بزرگتر میشود! میترسم روز زایمان اندازه کدو حلوایی شود و لازم باشد یک نفر بغلش بگرد که روی زمین ولو نشود!
-
سوراخ شدن های انتخابی
سهشنبه 16 آبان 1391 15:09
کار به جایی رسیده که منی که از آمپول، سرنگ، آدم هایی با روپوش سفید و سرم هر چیز مرتبط دیگر مثل حیوان وفادار میترسیدم، با میل و اصرار خودم پیش این آدمهای سپیدپوش میروم و با خوشحالی دست و بالم را در اختیارشان میگذارم تا هر چه قدر دلشان میخواهد با انواع سرنگ و سوزن آن را سوراخ سوراخ بکنند
-
دلتنگی
شنبه 13 آبان 1391 18:35
من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که میبینم غم آهنگ است.....
-
شبهای بی پایان
پنجشنبه 11 آبان 1391 11:15
فقط یک خانم باردار که بنا به هزار و یک دلیل شبها از خواب می پرد یا اینکه کلا خوابش نمی برد می داند که شبهای پاییزی چه قدر دراز و بی پایان هستند....
-
به یاد غریبه های مهربان زندگی ام
چهارشنبه 10 آبان 1391 13:36
دارم فکر میکنم که زندگی بعضی ها چه قدر شبیه به نمودار توابع مثلثاتی پر از فراز و فرود است در عوض بعضی ها عین یک خط صاف زندگی میکنند توی یک خانه ته کوچه به دنیا می آیند با صلح و صفا و بدون هیچ اتفاق پیچیده ای بزرگ میشوند پسر همسایه دیوار به دیوارشان توی یکی از مرخصی های دوره سربازی یواشکی میبیندشان بعد به مادرشان...
-
محم کاری های خرکی
چهارشنبه 10 آبان 1391 12:40
استرس دارد کچلم میکند هر موضوع بی ربط و با ربطی می تواند عاملی باشد که ساعتها حرص بخورم و استرس بگیرم و مدام به موضوع های آزاردهنده فکر کنم استرس درباره سلامتی بچه استرس درباره غذاهایی که میخورم و عوارض احتمالی اش روی بچه استرس درباره اتفاقات غیر مترقبه بارداری استرس درباره آینده خودم و بچه و بابایش استرس درباره روز...
-
آخر خط
یکشنبه 7 آبان 1391 11:26
یک فشار شدید روی معده احساس ایجاد یه جریان رو به بالا و چرخان در مری و گلو تلخ شدن دهان بر اثر افزایش اسید معده شتاب برای رسین به دست شویی زانو زدن روی کاسه توالت و ........... آه خدای من! اینجا دیگر آخر خط است! اینها چیست که دارد از گلوی من بیرون می ریزد؟ خونریزی معده کردم؟ سل گرفتم؟ چرا توی توالت پر از خون شده؟ دارم...
-
مینویسم که یادم نره
یکشنبه 7 آبان 1391 10:42
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA این یاد داشت صرفا شخصی است تنها انگیزه ام برای نوشتن این پست اینه که بعضی چیزها رو هرگز از یاد نبرم اسمش هر چیزی میتونه باشه غر غرهای ناشی از تغییر سطح هورمونهای بدن به خاطر بارداری, سو تفاهم, بدبینی یا هر چیز دیگه مهم اینه که بعضی چیزها رو هرگز نباید از یاد ببرم مینویسم...
-
پدر بچه احساساتی شد
دوشنبه 1 آبان 1391 16:41
پدر بچه صبح زود بیدار شد حمام و اصلاح کرد یک دست لباس شیک پوشید خودش را عطرمالی کرد و آماده شد تا با هم برویم و صدای قلب بچه را بشنویم با مثانهای که 24 ساعت! تخلیه نشده بود و عنقریب در شرف ترکیدن بود روی تخت دراز کشیدم بگذریم از التماسهایی که به خانم دکتر کردم تا ماسماسک را روی شکمم فشار ندهد به محض اینکه خانم دکتر...
-
بوم بوم بوم
دوشنبه 1 آبان 1391 11:39
بوم بوم بوم بوم بوم بوم بوم بوم اشتباه نکنید اینها صدای طبل نیستند صدای قلب نی نی کوچولو و فسقلی ما هستند
-
تازه ترین اظهارات پدر بچه
یکشنبه 30 مهر 1391 10:40
پدر بچه که تازه باورش شده راست راستکی دارد پدر میشود، این روزها نگران و دستپاچه به نظر میرسد و عین بچههای 3 ساله مدام در حال سوال پرسیدن است فلان چیز را توی غذا بریزم؟ضرر که ندارد؟ میتوانی تا فلان جا پیاده راه بیایی؟ضرر که ندارد؟ میتوانیم فلان جا برویم؟ ضرر که ندارد؟ میتوانی فلان چیز را بخوری؟ضرر که ندارد؟...
-
شامه سگی
شنبه 29 مهر 1391 11:34
این روزها دلم برای سگها میسوزد! طفلکیها با این شامه قوی چه طوری میتوانند راحت زندگی کنند؟ ظاهرا به نظر میرسد که هر چه بیشتر میگذرد وضعیت من هم وخیمتر و به وضعیت بویایی سگها نزدیکتر میشود تا چند هفته پیش فقط بوی غذا بود که حالم را به هم میزد اما الان هر بوی واقعی و غیر واقعی هم میتواند حالم را خراب کند دیشب...
-
یک بابای همه کاره
چهارشنبه 26 مهر 1391 14:49
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA بچهام تو یک بابای خیلی بامزه داری که ادعا میکند از عهده هر کاری بر میآید و همه رشتههای صنعتی و هنری را انجام داده و دستی توانا در هر چیزی دارد به قول خودش: در هر موردی حرفی برای گفتن دارم از آهنگری و جوشکاری گرفته تا آشپزی و باغبانی. تقریبا کاری نیست که این بابا انجام...
-
رفتارهای کاملا عادی
سهشنبه 25 مهر 1391 09:43
قرار شده توی یک دفتر، به سبک و سیاق دفترهای خاطرات قدیمی، همه رفتارهای کاملا عادی من را بنویسیم و بعدها- شاید چند سال بعد- بخوانیم و بخندیم خوابیدن راس ساعت 9 و همراه با برنامه شب به خیر کوچولو اتراق کردن دائمی در دست شویی و خواندن کتاب راهنمای بارداری هفته به هفته روی کاسه توالت خوردن یک وعده غذایی که معلوم نیست نامش...
-
تا اطلاع ثانوی ممنوع!
دوشنبه 24 مهر 1391 09:18
خوردن بعضی چیزا در بارداری ممنوع است چون ممکن است بیماریهای خطرناکی را به مادر و بچهاش منتقل کند که گاه حتی میتواند کشنده و خطرناک هم باشد! جگر انواع سوسیس و کالباس انواع غذاهای دریایی خام یا نیمپز مثل سوشی و خوراک صدف و هر ماده غذایی که در آن زرده تخم مرغ نپخته وجود داشته باشد مثل انواع سس مایونز و بعضی دسرها از...
-
به یک عدد پوزبند نیارمندیم!
شنبه 22 مهر 1391 15:51
این روزها چه قدر دلم میخواهد به دهان بعضیها پوزبند بزنم! نگویید واااا! چه بی ادب! چه بی نزاکت! از شما بعیده و جملاتی از این دست گاهی لازم است ادب را کنار بگذاری و حرفهایی که روی دلت سنگینی میکند را بزنی! اگر کسی یک پوزبند خوب سراغ دارد دریغ نکند لطفا
-
پوشاک سایز بزرگ
شنبه 22 مهر 1391 09:49
اعتراف میکنم آن روزی که داشتم برای نشریه ایکس گزارشی درباره مکانهای عرضه پوشاک سایز بزرگ برای خانمها و آقایان مینوشتم حتی ثانیهای هم به ذهنم نرسیده بود شاید روزی برسد که خودم هم مشتری این فروشگاهها شوم.....