-
دایره واژگان
شنبه 14 دی 1392 16:37
بابا ( با تشدید روی ب) دد آمممممم ( ابراز احساسات در برابر غذای خوشمزه) ممه ماما عمه( با 5 عدد تشدید روی م) نه نه به به
-
خخخخخخخخ
دوشنبه 9 دی 1392 15:45
تازگی ها یاد گرفته بلند و صدادار بخندد به ترک دیوار هم میخندد همه چیزها و حرکات و اتفاقات در نظرش خنده دار می آید مثلا از عطسه کردن بابای پاییزی اش نیم ساعت قهقهه میزند تا اگر دمپایی ام به لبه فرش گیر کند آن قدر میخندد که اشکش در می آید وقتی میخندد میگوید خخخخخخخخخخخخخخ :))
-
مادر دختری های ما
سهشنبه 3 دی 1392 01:47
-
متدهای نوین برای ضایع کردن مادران
یکشنبه 1 دی 1392 14:21
دخترک بهاری: ( در حالی بازی کردن و غلت زدن) ماما، ماما، ماما من: (در حال ذوقمرگ شدگی و کبودی ناشی از نرسیدن اکسیژن به دلیل هیجان شدید) چی گفتی؟ ای جونم. الهی قربونت برم. چی گفتی عزیزم؟ دوباره بگو دخترک بهاری: (آرام، خونسرد و با اعتماد به نفس کامل) بابا، بابا، بابا من: /:
-
زنها فرشته اند
جمعه 29 آذر 1392 23:21
میدانی چیست؟ فکر میکنم باید در روابطمان تجدید نظر کنیم. آن هم از نوع اساسی چه قدر خوب است که تو اینجا را نمیخوانی. در واقع کلا از دنیای مجازی بی خبری و فکر میکنی "این کارها برای سوسول هاست" و فقط مردهای هرزه توی اینترنت میچرخند! حالا که تو اینجا را نمیخوانی، من راحت تر میتوانم حرفهایم را به تو بزنم. همه آن...
-
عشق مشترک
یکشنبه 24 آذر 1392 17:52
دخترک بهاری گوشت را بیاور جلو میخواهم رازی را به تو بگویم اولین باری که او را دیدم عاشق لبهایش شدم لبهای عجیبی که انگار همیشه دارد لبخند میزند حتی وقتی صاحبش عصبانیست آن لبها همچنان آرام و با وقار لبخند میزنند و من در همان نگاه اول عاشق آن لبها شدم و حالا خوشبخت ترین زن روی زمینم چونکه آن لبهای دوست داشتنی همیشه خندان...
-
جوراب
جمعه 22 آذر 1392 19:48
دخترک بهاری ام بزرگ شده ای و من این را از آنجایی فهمیدم که بلاخره جورابهای نوزادی ات اندازه پایت شده و لق نمیخورد:)
-
اصرار برای کودک آزاری
پنجشنبه 14 آذر 1392 16:40
کلاس تازه تمام شده و به طرز دلخراشی به هن و هن افتاده ام کالسکه دخترک بهاری را هل میدهم و دو تایی دنبال یک جا برای نشستن میگردیم تا نفسی تازه کنم و بعدش لباسهایمان را بپوشیم و به خانه برگردیم برای همه خانم ها تازگی دارد که یک نوزاد 6 و نیم ماهه توی کلاس ایروبیک شرکت کرده! دورش حلقه میزنند و هر کسی سعی میکند چیزی بگوید...
-
ماما ماما اوئه اوئه
شنبه 9 آذر 1392 13:44
دروغ چرا؟ از اینکه دخترک بهاری فرت و فرت بابای پاییزی اش را صدا میزد و هر وقت بیکار میشد برای سرگرم شدن خودش مدام تکرار میکرد" بابا، بابا، بابا،" داشت کم کم حسودی ام میشد تا اینکه دیشب برای اولین بار دخترک من را هم صدا زد! خواب بودم که صدای گریه اش بلند شد. بابای پائیزی که به تازگی- به طور مشخص از اولین شب...
-
پیش به سوی استقلال
سهشنبه 5 آذر 1392 13:19
باور کن برای من اصلا آسان نبود یکی دو ماه بود که فکر این کار عین جوجو افتاده بود به جانم و شب و روز نداشتم قورباغه ای بود که باید هر چه زودتر میخوردمش هر روزی که میگذشت راه را برای اجرای این تصمیم سخت تر و سخت تر میکرد. چون تو داشتی بزرگ و بزرگتر و وابسته و وابسته تر میشدی بلاخره دیشب اولین گام را برای اجرای این تصمیم...
-
کلاشینکف صورتی
یکشنبه 26 آبان 1392 16:12
در را که باز میکنم، چشمم پر میشود از حجم بدن پسرک 10 ساله همسایه طبقه ششمی با آن هیکل توپولش و آن سادگی رفتارش من را به شدت به یاد "هاردی"، دوست داشتنی ترین چاق دنیا می اندازد لبخندی مبسوط روی لبش است و یک چیزی را پشتش قایم کرده قبل از اینکه درباره آن چیز پنهان شده سوالی بپرسم، با خوشحالی میگوید: برای بچه...
-
مادر شکمو
شنبه 25 آبان 1392 19:38
همه مادرها آرزو میکنند که بچه هایشان غذا را تا ته ته ته بخورند و هیچی توی ظرف غذا باقی نماند اما من هر دفعه که غذای دخترک بهاری را گرم میکنم، آرزو میکنم ای کاش یک مقداری از غذا را نخورد تا خودم ترتیبش را بدهم! بس که این حریره بادام خوشمزززززززززززه هست:)
-
روز خاطره
سهشنبه 21 آبان 1392 23:48
هرگز فکر نمیکردم که یک روز خاطره تولد دخترک بهاری را توی یک محیط مجازی بنویسم. اما از آنجایی که "گلد فیش" حافظه اش از من قوی تر است تصمیم گرفتم وقایع آن شب جادویی را یک جایی ثبت و ضبط کنم تا اگر یک روزی دخترک بهاری از من خواست برایش تعریف کنم که چه طوری به دنیا آمده، هاج و واج نمانم و اینجا را نشانش بدهم تا...
-
ورژن جدید
دوشنبه 20 آبان 1392 01:58
خودکفا شده. یاد گرفته مشت کوچکش را تند و تند روی دهانش میکوبد و میگوید:آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ
-
بپر بپر
دوشنبه 13 آبان 1392 18:27
من روی تخت دراز میکشم دخترک روی شکمم مینشیند بعد من خودم را تکان تکان میدهم و فنر تخت و من و دخترک هر سه با هم بالا پایین میپریم همزمان آواز میخوانم و صدای جمیع اهالی محترم باغ وحش را از گلویم بیرون میدهم و دخترک قاه قاه میخندد و جیغ کشان دستهایش را به هم میکوبد وقتی چند ثانیه توقف میکنم تا نفسی تازه کنم، پاهایش را -...
-
پولتیک تازه من
شنبه 11 آبان 1392 02:48
تا پیش از اختراع این پولتیک، یکی از مصائب زندگی من وقتی بود که مجبور بودیم مسافتی را با ماشین طی کنیم دخترک بهاری از ماشین سواری خوشش نمی آید و زود حوصله اش سر میرود. برای رفع حوصله سر رفتگی! این بانوی گرام، همیشه یک ساک پر از وسایل بازی شامل انواع جغجغه و خرس و خر و خوک و اسب و گاو و قورباغه و سنجاب عروسکی را با...
-
همسایه همیشه در صحنه
یکشنبه 5 آبان 1392 22:18
اواخر خرداد ماه. یک روز درخشان و گرم بهاری توی حیاط ایستاده ایم. دارم سایه بان کالسکه دخترک بهاری را مرتب میکنم. میخواهیم به یک گردش مادر دختری لذت بخش برویم. زن همسایه طبقه سوم کله اش را از پنجره بیرون می آورد. پرده را روی سرش کشیده و مثلا حجاب کرده. داد میزند: میخوایی بچه رو اینجوری بیرون ببری؟ سرما میخوره. سینه...
-
پسر همسایه
پنجشنبه 2 آبان 1392 01:09
پسر همسایه طبقه ششمی آمده است تا دخترک بهاری را ببیند و با او بازی کند 10 سال دارد و هیکل گرد و سادگی رفتارش من را به شدت یاد "هاردی"، دوست داشتنی ترین کپل دنیا می اندازد کمی که با دخترک بازی میکند، رو به من با یک لحن جدی و پرسشگرانه میگوید: بلاخره معلوم نشد این بچه شما دختره یا پسر؟ از حیرت دهانم باز می...
-
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ
چهارشنبه 1 آبان 1392 12:53
من و دخترک بهاری یک بازی جدید یاد گرفته ایم کنار هم دراز میکشیم من انگشتم را آهسته اهسته اما با سرعت روی لبش میزنم و او از گلویش صدا در میاورد اینطوری آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ بعد هم هر دو قاه قاه میخندیم و توی بغل هم میرویم و نوک دماغهایمان را به هم می مالیم
-
غلتک
سهشنبه 30 مهر 1392 01:42
این روزها من یک غلتک دارم که همه جا خانه گشت میزند
-
سفر به سبک خانواده های واقعی
دوشنبه 29 مهر 1392 23:35
پیش از آمدن دخترک بهاری، خانواده کوچک ما به شیوه مارکوپلو سفر میکرد کوله پشتی مان همیشه آماده بود و در عرض 10 دقیقه تصمیم میگرفتیم که سفر کنیم هیچ آخر هفته ای نبود که برنامه سفر و گردش نداشته باشیم و گاهی آن قدر مسافرت میرفتیم که اسباب و اثاث خانه دلتنگمان میشدند تجهیزات سفرمان همیشه در دسترس بود و برای صرفه جویی در...
-
پیام تبریک
دوشنبه 29 مهر 1392 23:33
سرکار خانم دخترک بهاری عزیز پیوستن شما به جمعیت غذاخواران کره زمین را صمیمانه تبریک عرض میکنیم به امید خوردن بهترین و خوشمزه ترین خوراکی های دنیا برای شما
-
مادر ماهر
جمعه 19 مهر 1392 21:20
مهارتهای تازه من 1- غذا خوردن تنها با استفاده ازقاشق و یک دست 2-تی کشیدن خانه با یک دست 3- تایپ 5 انگشتی با یک دست 4-جارو برقی کشیده خانه به یک دست 5- خیاطی کردن همراه با بچه پ.ن: همه مهارتهای فوق با دست چپ انجام میشود. چرا که دخترک بهاری حین انجام این فعالیتها روی دست راست جا خوش کرده
-
اعتراف صادقانه به یک حماقت مادرانه 2
پنجشنبه 11 مهر 1392 14:58
وقتی زیر دوش آب همدیگر را محکم توی بغل گرفته بودیم و داشتیم از این تماس پوستی رویایی لذت میبردیم فاجعه را دیدم هزار بار صحنه را به شیوه های مختلف توی سرم بازسازی کردم و بعد از هراز بار، هنوز هم سر در نمی آورم آن آدامس کوفتی از کجا خودش را این طور ناجوانمردانه به سر کوچولوی عزیزکم چسباند حالا، پشت سر دخترکم اندازه یک...
-
نوازش دو طرفه
شنبه 6 مهر 1392 22:48
میدانی یکی از زیباترین لحظه های زندگی من زمانیست که دارم موهای ابریشمی تو را نوازش میکنم و تو هم با دستهای کوچولوی توپولی ات صورت و گردن من را ناز میکنی عاشق این لحظه های دو نفره مادر و دختری مان هستم
-
فقر
یکشنبه 31 شهریور 1392 02:07
کسی که در تبلت 2 میلیون و 800 هزار تومانی اش فیلم اعدام یک جوان 18 ساله را نگه میدارد آدم فقیری است
-
یک سال گذشت
یکشنبه 31 شهریور 1392 02:06
یک سال پیش در چنین روزی..... :))))))
-
برق گرفتگی
چهارشنبه 27 شهریور 1392 02:00
دیروز برق سه فاز من را گرفت وقتی که قیمتهای وحشتناک کیف های مدرسه را دیدم! کیف در ابعاد یک وجب در یک وجب زیر 45 هزار تومان نبود! چشمم به جمال کیف 345 هزار تومانی هم روشن شد پ.ن: کیف کلاس اول من صورت کیتی، این گربه ملوس و دوست داشتنی بود. مادرم آن را به قیمت 900 تومان! بله 900 تا تک تومانی خریده بود
-
یک بازی جدید
یکشنبه 24 شهریور 1392 22:49
دخترکم مثل هر کودک 4 ماهه دیگر از چیزهای متحرک خوشش می آید و از تکان خوردن آنها کلی به وجد می آید و خودش را نیز میجنباند این بازی مخصوص ساعات شیر خوردن او در روزهاست همین طور که او کنار من دراز کشیده و دارد با لذت شیر میخورد، من دست آزادم را توی هوا میچرخانم و انگشتهایم را جوری تکان میدهم که بلرزد. دخترک نگاهش به...
-
شوخ طبعی
جمعه 22 شهریور 1392 15:25
با ین سن و سالش با همه شوخی میکند! وقتی از خواب بیدار میشود، از خودش صدا در می آورد تا بروم کنارش وقتی من را میبیند دو دستی به لبه پتویش چنگ میزند و آن را روی صورتش می آورد و منتظر میشود من پتو را از روی صورتش کنار بزنم تا قاه قاه بخندد و از سر خوشی جیغ بکشد و فک بی دندانش را نشانم بدهد وقتی شیر میخورد با انگشت شست...